هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

ما سه نفر...


روز اول که این وبلاگ رو شروع کردم، توی اولین پست نوشتم:

اسم من پری است، اسم شوهرم دارا.

من همسر، زن و زوجه دوم دارا هستم. همسر رسمی، عقدی، دائمی اما... پنهونی!

من عاشق دارا هستمدارا هم عاشق منه. سال٨۵ آشنا شدیم و توی همون سال هم عاشق شدیم و دیگه بهم گره خوردیم و سال ٨٨ هم عقد کردیم.

اسم من پری است. من تنهام به خیلی علت ها و حرکت میکنم چون ناچارم و دارا هم تنهاست به خیلی علت ها و حرکت میکنه چون ناچاره.

امروز می نویسم:

اسم من پری است. اسم شوهرم دارا. من همسر، زن و زوجه دوم دارا هستم. همسر رسمی، عقدی، دائمی، دفتری، دفترخونه ای، کتابی، کتابخونه ای، محضری، محضرخونه ای، زمینی، آسمونی، فعلی، همیشگی و علنی!! و این دوم بودن دیگه هیچ جوره به معنای دوم بودن نیست. فقط به معنای «دیگر» بودن است. الحمدلله...

نمی دونم قراره چی بشه و آینده میخواد چه شکلی باشه؛ اینو میدونم که من و دارایم نمی خواهیم و قرار نیست با هم نباشیم. در مورد زندگی دیگرش هم خواسته ی دارا همینه. بهرحال اول و آخر، برنده اونیه که صبورتره. صبر راه حل همه ی دردها و مشکلات رو میاره میذاره جلوی پات، کف دستت، توی دلت. ولی خیلی هم سخته. هوویم دختر خوبیه. دارا از هردومون بهتره و صبورتره. کاش بشه همه مون برنده باشیم.

نگران دارا هستم. خیلی تحت فشاره. همه جوره داره له میشه. تنها موندنام خیلی بیشتر شده و باید صبور باشم. مجبورم صبور باشم. اگر هم نتونم صبوری کنم، تنها کاری که ازم برمیاد اینه که ساعت ها و ساعت ها و روزها و روزها اونقدر گریه کنم تا اشکام تموم بشه یا دیگه نا نداشته باشم یا دارا پیداش شه و وجودش و حضورش مرهمم بشه.

این تنها موندن ها باعث میشه یادم بیاد که دوری باعث میشه به همدیگه مشتاق تر باشیم. وقتی فرصت با هم بودنامون میشه اینکه دارا یک ربع سر راهش بیاد منو ببینه، بیشتر یادمون میاد چقدر همدیگه رو دوست داریم. وقتی اونقدر سفت سفت سفت بغلم میکنه که انگار میخواد کاری کنه که برم زیر پوستش... عشق زیر پوستی...

هووی مهربانم و بقیه خانوم های محترم میخوان تک باشن، یکی باشن، خودشون باشن، فقط، انحصارطلبی... به این فکر میکنم که منم حس مشابهی دارم! میدونم با این روال جدید زندگیامون احتمالن هوویم هم این دلتنگی و اشتیاق دوری رو تجربه میکنه و در این صورت اونچه که تعلق به من داشت و در انحصار من بود، دیگه از دستم خارج میشه و دیگه فقط مال من نیست. کم چیزی نیست.

همزادپنداری میکنم باهاش. او هم با من همزادپنداری میکنه. حس بدی به من نداره. البته همین فقدان حس بد خیلی آزارش میده. نمی تونه با من بد باشه و هی عمداً کاری میکنه که احساس خوبش رو از بین ببره. فعلاً دارا موقعیت بدتری داره. چون خشم هوو نشانه رفته به سوی اوست.

 

کلیک:  ثبت آمار ازدواج مجدد در ثبت احوال