شما یه نقطه هستید!
یه
نقطه ی کوچولو که به سختی دیده میشه ولی ضربان داره. مهم نیست مامانتون
رفته و شمای نقطه رو توی سونوگرافی دیده یا نه! مهم نیست که زمان حاملگی
مادرتون از وسایل مدرن پزشکی استفاده می شده یا نه! اصلن مهم نیست که
مادرتون از وجودتون خبر داره یا نه! مهم اینه که شما هستید و با سماجتِ یه
نقطه ی زنده چسبیدید به زندگی و چسبیدید به بدن مادرتون.
بعد
یهو مادرتون مثل فیلما عق میزنه و میفهمه که شما توی دلش هستید و بلافاصله
یه دل نه صد دل عاشقتون میشه. اونقدر بهتون وابسته میشه و حس مالیکت و
تعلق بهتون پیدا میکنه که انگار نه انگار تا نیم ساعت پیش اصلن براش وجود
خارجی نداشتید.
امام زین العابدین(ع) مىفرماید: «حق مادرت
آن است که بدانى او به گونهاى تو را حمل کرد که هیچ کس فردى را چنین حمل
نکرده و چنان ثمره اى از قلبش را به تو داده است که هیچ کس به کسى
نمىدهد. او با وجود گرسنگى تو را سیر نمود و با وجود تشنگى تو را سیراب
کرد و تو را پوشاند، در حالى که خود برهنه بود...: تو نمىتوانى سپاس را به
جاى آرى، مگر به یارى و توفیق الهى» وسائل الشیعه، ج15، ص175
شما
یه نوزاد هستید. با اینکه چند ساعت بیشتر از بدنیا اومدنتون نمیگذره به
شیوه ای کاملن حرفه ای بلدین از سینه مادرتون شیر بخورین. گریه میکنین. شیر
میخورین. پی پی میکنین. کم کم چشم و گوشتون به همه دنیا باز میشه. مادرتون
عاشق اینه که ببردتون حموم. تقریبا هر روز میبردتون حموم. سر و صورت و دست
و پا و شکم و پشت کوچولوتون رو میشوره و دلش غنج میزنه از فکر اینکه این
موجود ظریف و دوست داشتنی، تمام و کمال مال خودشه.
شما یه
دختر بچه دبستانی هستین. توی دنیا هیچ چیزی براتون مهم نیست جز عقاید و
نظرات خودتون و هم کلاسی هاتون. مهم ترین دغدغه تون خریدن پاک کن های رنگی و
نشون دادن جامدادی جدیدتون به دوستاتونه. هر چی هم که خانوم معلم بگه درست
ترین حرف دنیاست.
شما یه دختر خانوم نوجوان هستین. پر از
شور و هیجان و رویا. عاشق رنگ و شادی و هیجان. از طرفی از علایق و دلبستگی
های کودکی هنوز کاملن جدا نشدین و از طرفی دوست دارین با شما مثل یه خانوم
جوان و کامل برخورد بشه.
شما یک خانوم جوان هستید. دانشگاه
میرید. درس میخونید و مدام خواستگار دارید. بیشتر از مرد آینده تون به
لباس سفید عروسی و شب عروسی و اینجور قضایا فکر میکنید. به نظرتون طبیعی
هستش که شوهر آینده ی شما باید عالی و کامل و ایده آل و کاملن باب میل شما
باشه و هیچ تصوری از مشکلات حین و بعد از ازدواج ندارید. فعلن توی ابرای
سفید و صورتی رویا غوطه ور هستید و بهترین دوران عمرتون رو میگذرونید.
شما
یک همسر عاشق هستید و یک همسر عاشق دارید. با شوهرتون رفتید درمانگاه
تجریش برای آزمایش خون قبل از ازدواج و کاملن هیجان زده هستید. رویاهاتون
رو نزدیک به واقعیت میبینید و خودتون رو شادترین و خوشبخت ترین زن روی
زمین. حالا دیگه انگشت حلقه تون با حلقه ای که عاشقش هستید پر شده و هر بار
بهش نگاه میکنید، قلب تون سرشار از شور و هیجان میشه.
شما
یک زن کامل و یک مادر هستید. احساس میکنید توی قله ی زندگیتون هستید و
جایی بالاتر از این براتون متصور نیست. مادر بودن احساسی هستش که تمام وجود
شما رو پر کرده و هیچ جای خالی باقی نگذاشته. این کوچولوی نرم و سفید که
توی بغل شماست، تمام و کمال تعلق به شما داره و از وجود شماست. بشدت
نیازمند شماست و در عین حال از همون یک روزگیش تمام برنامه های زندگی تون
رو تغییر داده و انگار دیگه اونه که برای روزاتون تصمیم گیری میکنه.
شما
یه آدم معمولی هستید. زندگی روال عادی و روزمره شو داره. دیگه غصه ی
اتفاقای ناچیز رو نمیخورین. دیگه الکی واسه هر چیزی حرص نمیخورین و با هر
تلنگری هیجان زده نمیشین. حس میکنین به یه آرامش منطقی توی زندگی رسیدین.
به هر چیزی که میخواستین رسیدین و آرزوی بلند و دوری ندارین. شما یه آدم
معمولی هستید با یه زندگیه معمولی و آینده که پیش روی شماست...