هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هزینه های ازدواج مجدد (پست موعود)


گر منتظرین مطلبی در مذمت و فحش و فلاکت به زن دوم و ازدواج مجدد بخونید، آدرسو اشتباهی اومدین و توصیه می کنم همین الان صفحه وبلاگ رو ببندین و برین دنبال کارتون که نه خودتون حرص بخورین نه وقت منو بگیرین.

من عقیده ی خودم رو می نویسم. اگر هم انقدر طولانی شد نوشتن این مطلب، نگران بودم که نتونم اون چیزی رو که توی ذهنمه دقیقن همون شکلی که هست به مخاطب منتقل کنم. هنوزم اراده ی کافی برای نوشتن ندارم ولی تصمیم گرفتم که بشینم و هرجور شده امروز بنویسم.

مقادیری هم برای اینکه آخرین روز از ماه مبارک هست انرژی دار تر هستم و حتی امروز اولین روزی هست که از صبح هیچی نخوابیدم. خوشحالم فردا عیده. عیدتون مبارک!!

آدمای زیادی، دختر و پسر منو طرف مشورت قرار میدن و یا از من راهنمایی می خوان. من معمولن به همه شون میگم تصمیم گیرنده ی نهایی خودشون هستن. به این هم معتقدم که هیچ نسخه ای رو نمیشه برای دو نفر یا برای دو تا زندگی تکرار کرد. هر فرد و هر زندگی برای خودش منحصر به فرد و معجزه ای هست.
اما یک سری مسائل کلی هست که آدم با مطالعه و مشاهده و تجربه بهش میرسه. بنابراین می تونه استنتاج کنه یا از اشتباهات و شکست های بقیه درس بگیره و خودش دچار مشکل نشه.
من نمی خوام در مورد قضایایی حرف بزنم که دخترهایی میرن سراغ مردهای متأهل و میشن شیطان زندگیه اون مرد و بدون توجه به دین و وجدان و اخلاق و انسانیت و هیچ چیز، یه زندگی رو نابود می کنن یا متزلزل می کنن و البته برای خودشون هم نتیجه ای که خیلی زود حاصل میشه چیزی جز نکبت و لجن و افتضاح نیست. بیشتر برای خودشون و بعد هم برای مردی که گول خورده و اسیر شیطان شده.
من میخوام از رابطه هایی بگم که از طرف آقایی متأهل شروع میشه و یا حتی رابطه هایی که نمیشه شروع کننده ای براش انتخاب کرد و هر دو طرف یجورایی شروع کننده هستن. آدمایی که گیرنده هایی دارن که همدیگه رو جذب میکنن و یا جاهای خالی دارن که دیگری به بهترین شکلی که تصور بشه، پر میکنه براشون و این خیلی هم لذت بخشه، نیست؟
بهرحال کمبودی در دو طرف بوده که به سمت هم کشیده شدن. کمبودی که شاید فقط یک نیاز به عاشقی کردن باشه.
کمبود... این کمبود یه ننگ یا عیب نیست. کمبود دقیقا همون چیزیه که اصل ازدواج رو رقم میزنه. کمبود همدم، کمبود همراه، کمبود کسی که تسکین و آرامش باشه برات، نیاز به کامل شدنه که باعث میشه شما بخواهید ازدواج کنین.
نیاز به تنها نبودن. نیاز به حامی داشتن. نیاز به حامی بودن و ... و نیاز به سکس و داشتن رابطه ی جنسی. خیلی رک و بدون رودربایستی یکی از اصلی ترین دلایل ازدواج و یکی از ستون اصلیش رابطه ی جنسی هست.
حرفای جدید روشنفکری هم که مد شده و رابطه ی جنسی رو در یک ازدواج مشروع و حلال تحقیر میکنه، هیچ نتیجه ای نخواهد داشت.
مثلا یک مرد، چرا میره سراغ زنی که با اون ازدواج کنه؟ میخاد یار و همراه داشته باشه؟ همدم داشته باشه؟ کسی که درکش کنه؟ یعنی از سه سالگی تا حالا که حداقل 20 ساله باشه نتونسته یه دوست (پسر) درست و حسابی داشته باشه؟ حتما باید طرف مونت باشه؟ چرا؟؟

یا مثلا میره سراغ ازدواج چون میخاد یه (زن) توی زندگیش باشه؟ خب مامانش و خواهرش و عمه ش و بقیه زن های فامیل مگه توی زندگیش نبودن تا حالا؟
بنابراین بزرگترین توجیهی که برای ازدواج هست، ارتباط جنسیه که خیلی هم خوبه و درسته که باشه و از یک دیدگاهی ضامن بقای نسل و باعث آرامش و تسکین زن و مرد هست.
حالا نکته اینه که ما زن ها، ما دخترا، حتی اگر بدونیم هم، هی یادمون میره مردها با ما فرق دارن و این نه از عیب ماست و نه از عیب اونا. این فقط یک تفاوته. مثل اینکه نمی تونیم بگیم قرمز بهتره یا سفید. قرمز بهتره یا سفید؟؟ خب هیچ کدوم. اینا فقط با هم فرق دارن و هیچکدوم بهتر از دیگری نیست.
اگر یک تابلو از یک منظره یا یک کاسه میوه یا یه داستان رو به یک زن و یک مرد نشون بدن، برداشت های کاملا متفاوتی خواهند داشت. این تفاوت توی مسائل اساسی و حتی توی مسائل ریز و جزئی هم نمود داره.
در حدیث هم که داریم زن (ناقص العقل) هست، در مقابلش هم داریم مرد (ناقص الاحساس) هست. کی میگه ناقص العقل بودن بدتر از ناقص الاحساس بودنه. کی می تون بگه کدومش بدتره؟ این دوتا فقط مکمل میشن و هیچ کدوم عیب و عاری برای زن یا مرد نیستن. بلکه هردو میتونین برای هر طرف باعث افتخار و پیشرفت هم باشن. هم بودنه یکی و هم نبودنه یکی.
یه شب شما بدون اینکه شب بخیر بگین یا حرفی بزنین، تیریپ افسرده برمیدارین و میرین توی تخت تون و پشت تون رو می کنین سمت شوهرتون و دراز می کشین.
بعد هی توی دل تون خدا خدا می کنین که بیاد بغل تون کنه و صورتشو فرو کنه توی موهاتون و حلقه شدن دستای قوی ش دور بازوهاتون براون کافیه که آرامش بگیرین و احساس امنیت کنین. حس خواسته شدن و فهمیده شده و حامی داشتن. کسی که با شما یکیه.
حالا اون شوهره بیچاره چی فکر میکنه. شما میرین توی اتاق... شوهره توی دلش: ای بابا! این چرا دوباره اینجوری شد؟! من باز چه خطایی کردم. حواسم به چی نبود...
بعد آقای شوهر که یک عدد (مرد) می باشد، در مقایسه با روحیات خودش نتیجه گیری می کنه که شما حال تون خوب نیست و ترجیح میدین تنها باشین و آقا مزاحم تون نشه و باهاتون حرف نزنه و بذاره توی خودتون باشین تا کم کم با خودتون کنار بیاین و آروم شین.
بنابراین بدون هیچ تماس کلامی و جسمی با شما، آقا هم میاد توی تخت و پشتشو می کنه به شما و میخابه. در حالیکه شما داشتین منفجر می شدین از انتظار اینکه بیاد و بغل تون کنه و یه کلمه محبت آمیزی بگه و نوازش تون کنه.
اما خیلی زود صدای خرخرش بلند میشه و این صداها خیلی بیشتر از همیشه شما رو عصبی می کنه و لحظه به لحظه بیشتر مطمئن میشین که اهمیتی براش ندارین و کمترین ارزشی برای شما قائل نیست و توجهی به شما نداره و شما رو درک نمیکنه و ...هزار جور از این فکر و خیالا.
تازه اگر بیدارش کنین و اعتراض کنین که چرا به شما بی توجه بوده، اگر شرمنده بشه و اظهار پشیمونی کنه و بیاد شما رو بغل کنه و نوازش و آرامش... آخره این نوازشا ختم میشه به یک رابطه ی جنسی.. به جایی که خودش بیشتر از هر چیزی دوست داره و البته فکر میکنه شما هم دقیقا مثل خودش فکر می کنین که اقدام به این کار میکنه. چون می خواد برای خوشحال کردن و آروم کردنه شما سنگ تموم بذاره.
اما این کار دوباره ممکنه شما رو عصبانی کنه. چون شما در این لحظه ی خاص فقط یه آغوش ساده ی بی دغدغه می خواستین نه گرفتار شدن به احساسات شهوانی. و این موضوع کار شوهرتون رو (و در مواردی خوده شوهرتون رو) توی چشم شما پست میکنه. چون شما باز هم فکر می کنین اون فقط داره به سکس فکر میکنه و مشکلات شما و حال و روحیه ی شما براش اهمیتی نداره.
کاش ما زن ها بدون قضاوت و پیش داوری و نگاه منفی بتونیم قبول کنیم که بله!! سکس برای مرد همه چیزه. و این موجب تحقیر مرد نیست. وجودشه. خلقتشه. اهمیتی که رابطه ی جنسی برای مرد داره با اهمیتی که رابطه ی جنسی برای زن داره خیلی فرق داره خیلی. همه جوره فرق داره.
پس همه ی اینا رو گفتیم که به این برسیم در یک ازدواج، رابطه ی جنسی از ارکان اولیه و اصلی است و نیز رابطه ی جنسی برای مردها نقش فوق العاده پررنگ و مهمی داره و خیلی مواقع وسیله ی ابراز عشق شون هست (از دید خودشون)
مرد متأهلی که میاد توی زندگیه یه دختر مجرد... آیا مرد نیست؟ آیا فرقی با مردهای دیگه داره؟ میخام بگم این حرفا که عشق ما افلاطونیه و آسمونیه و فقط به هم آرامش میدیم و ... این حرفا همش چرت و کشکه. ولی باز هم خواسته ی مرد نمی تونه مورد قضاوت منفی قرار بگیره.
به نظر من چیزی که می تونه مردها رو توی اینجور رابطه ها محک بزنه، میزان هزینه ای هست که حاضرن برای اون دختر مجردی که رفتن توی زندگیش بکنن. این مسئله نشون میده که قضیه تا چه اندازه براشون جدیه و تا چه اندازه بازی و سرگرمی. و مهم ترین هزینه ای که مردها باید در این راه بدن ازدواج رسمی کردن با اون دختره.
ولی قضیه اینه که اغلب دخترها برای اینجور مردها جدی نیستن. نه اینکه دروغ میگه عاشقته. نه اینکه واقعن ازت آرامش نمیگیره یا واقعن بهت آرامش نمیده. نه اینکه واقعنه واقعن با هم مچ نیستین و مثل یه روح توی دو تا بدن نیستین. بعلههه.. درسته.. همه ی اینا هست.. همه ی اینا درسته و واقعیت داره.
اما این واقعیت برای شما که یک دختر مجرد هستین فرق داره با اونی که یه مرد خانواده داره. شما در جاهای متفاوتی از مسیر هستین.
واقعیت برای شما اینکه که تمام روح و روان و جسم و آینده و گذشته تون رو تقدیم می کنین به این مرد. این عشق صادقانه ی شماست. وجود شماست و عکس العمل طبیعی شماست و نمی تونه غیر از این باشه. اصلن زن همینه. همه ی وجودش رو به پای مردش میریزه و این موضوع خودش رو بیشتر از هر کسی راضی میکنه.
همینه که زن ها نمی تونن چند همسره باشن. چون زن وجودش این نیست. زن خودش خواهانه اینه که مال یک نفر باشه و همه وجودش و دنیاش و آخرتش و روز و شبش با اون یک نفر باشه.
اما مرد... مرد اینطور نیست. واقعیت برای اون مرد متأهل اینه که توی زندگی خیلی جلوتر از شماست. یه زمانی خونه باباش بوده مثل شما. اون موقع مساوی بودین.
اما بعد اون مرد، تصمیم گرفته ازدواج کنه و خواستگاری رفته و شاید عاشق شده و بعد ازدواج کرده و توی مراسم عروسی خودش شرکت کرده و توی پیوند دو تا (خانواده) نقش داشته و مرد خونه ای شده و نان آور خونه ای شده و کم کم خودش سرپرست درست و حسابی شده و رابطه های جنسی خیلی خیلی زیادی با زنش داشته و روزها و هفته های زیادی کار کرده و نان آور خونه ای شده و بعد پدر بچه یا بچه هایی شده و این نقش هاش رو توی زندگی خیلی بیشتر کرده.
همینطور مسئولیت هاش و تجربه هاش رو. حالا برای خودش توی خونه ی کوچیک خودش و توی خانواده ی بزرگی که شامل خانواده ی پدری خودش و خانواده ی زنش میشه اسم و رسمی درست کرده و کسی شده. شخصیت و آبرویی داره و کسیه برای خودش. شخصیتی که این متأهل بودن بهش داده.
و آبرویی برای خودش ساخته و ارتباطاتی برای خودش ساخته که به آسونی حاضر نیست از دست شون بده. چون اساس زندگیش رو تشکیل میدن و مایه ی این هستن که احساس مرد بودن داشته باشه. در واقع گذاره های شخصیت ش هستن.
مردای این مدلی، همه شون، هر مدلی که باشن، مومن یا بی مومن، ایرانی یا خارجی (فیلم انگلیسی آمریکائیه مچ پوینت بهترین نمونه از این مثاله)، پولدار یا بی پولدار، از اومدنه یه زن دیگه توی زندگیشون اضطراب میگیرن و یه ترسی از زن اول شون دارن بخاطر از دست دادن اون چیزی که (به حق) سرمایه ی زندگی شون و آبروشون می دونن.
 
البته این به حق که میگم حق شخصی شون هست و دلیل و باعث نمیشه که از احساسات دختری سوء استفاده کنن و اون رو هم با تمام سرمایه هایی که برای خودش داره و متفاوته با بازی بگیرن و احساس خطر که کردن بزنن زیر همه چی.
 
سرمایه های یک دختر هم دست کمی از سرمایه های یک مرد متأهل نداره. و هیچ کدوم نباید قربانی دیگری بشه. احساسات یک دختر، نجابت و پاکدامنی و ادبش، حفظ کردن روح و جسمش برای شوهر آینده ش، آرامشی که وجودش و آغوشش می تونه به مرد زندگیش بده، همسر و بودن و مادر بودنه بالقوه ش، آبروی خودش و خانواده ش، و باز هم احساسات یک دختر که تمام و کمال و بدون کاستی می بخشد، سرمایه های یک دختر هستن.
 
خیلی از مردها، رابطه ی دومی رو در حساس ترین جاها، معمولا زمانی که زن اول موضوع رابطه ی دوم را فهمید از هم می پاشن؛ بدون اهمیت به دختری که داغون رهاش کردن.
 
بعضی از این مردها از اول وعده ی دروغ ازدواج دادن و اکثرشون هم با پررویی از روز اول اتمام حجت کردن که من زیر بار ازدواج نمیرم و همینجوری رو هوا حال میکنم!!
 
اما شاید باید مسیری یا مراحلی طی بشه تا به شما به چیزی که سرنوشت شماست برسین. گذشت زمان و صبر همه چیز رو به شما نشون میده. یعنی شاید واقعن سرنوشت شما ازدواج با مردی زن دار باشه و در ابتدای کار اون مرد نخوادازدواج کنه ولی در طول مسیر این تصمیم رو برای زندگیه خودش و زندگیه شما بگیره.
یک محک برای اینکه میزان عشق خودتون رو تشخیص بدین اینه که بررسی کنین توی خودتون که آیا وضعیتتون جوری شده که از عشق اون آدم مریض شدین؟ دیگه زندگی عادی برات میسر نیست؟ هر روز لاغر و لاغرتر میشین؟ لقمه ای غذا از گلوتون پایین نمیره؟ حتی توی خواب هم دارین باهاش حرف می زنین و مثل ذکر مدام اسمش رو تکرار می کنین با خودتون؟ هرچیزی رو به اون ربط میدین و هر چیزی رو از نگاه اون می بینین؟ چیزی نمونده شغل تون رو از دست بدین؟ درس و دانشگاه رو رها کردین؟

جوونی خیلی زود میره... و افسوس خیلی زود میاد. این شور خیلی زود میره و جاش عقل میاد.. و خدا نکنه که اشتباه کرده باشی.. این آب شدنا به پای یه آدم دیگه خیلی پیرت میکنه و ضربه رو وقتی می خوری که ببینی نمیخادت...

یه نکته انحرافی هم این وسط هست و اونم مردایی هستن که میان از زن شون بدی میگن و شما رو پر کننده ی جا خالی های زن شون جلوه میدن. حالا یا زن شون واقعن ایرادی داره یا نداره. اگر نداره و داره دروغ میگه که هیچ! ولی اگر واقعن هم ایرادی داره، شما راه حل مشکلات زندگیه اونا نیستین.

مثلا یارو میاد میگه زنم خیلی خوبه، خیلی خانومه، خیلی دوسش دارم، اصلنم نمیخام هیچوقت طلاقش بدم، اما لباساش همیشه بوی پیازداغ میده.. بوی عطر تو که بهم می خوره تازه می فهمم زن یعنی چی...هیچوقتم باهات ازدواج نمی کنم... صیغه 99 ساله!! نه؟ این دقیقا یعنی سوء استفاده.

خلاصه کلام اینکه در اغلب موارد باید یک مرد متأهل رو از زندگیتون پرتش کن بیرون و منتظر نمونین که اون این کارو بکنه که عقل اون مرد طاقت تحمل این طرد شدن رو خواهد داشت اما احساسات شما نه!!
 
من هیچوقت مستقیما دخترهارو از زن دوم شدن منع نمی کنم. من نمی دونم. شاید سرنوشت شون، شوهرشون، مادر شدن شون و آینده ی زندگی شون و آخرت شون توی این ازدواج دوم باشه. این چیزی نیست که من بتونم تشخیص بدم. اما سعی میکنم کلیدهایی رو که بلدم بدم دست شون تا بفهمن راه حقیقیه زندگیه خودشون چیه.
 
ضمن اینکه اگر کسی مردش بود و خواست زن دوم بشه، تازه باید یه پست بذارم از مشکلاتی که سر راهش خواهد بود و اونوقت بهش بگم حالا تصمیم بگیر.
  
اگر چیزی مد نظرتون بوده و جا افتاده درموردش حرف می زنیم. حرف های بیشتری هست که در یک پست به این طولانی هم شاید جا افتاده باشه. اینا نظرات منه و نظرات جدید بدون غرض و درست رو هم قبول میکنم. و البته این همه ی حالت ها نیست.
این فقط یک کلیده. یکی از کلیدها... و در مورد رابطه های حرام، ازدواج های موقت، زنان بیوه و مطلقه یا مجردهای سن بالا حرف نزدیم.
دخترها!!! دختر خانوم های مجرد!! دخترای با کمالاتی که یجورایی درگیر قضایای مشابه هستین!!
نمیگم هر مردی که وارد چنین رابطه ای میشه نیت پلیدی داره یا فقط یه بازی رو شروع کرده. اما خودتون قضاوت کنین. مردی که همه چیز داره، زن، بچه، خونه، زندگی، خانواده  و طبیعیه که ازدواجش مشکلاتی هم داشته باشه چون هیچ آدمی و هیچ رابطه ای کامل نیست و این مرد شاید تاکید هم میکنه که نمیخاد زنشو طلاق بده و دوسشم داره و در عین حال هیچ جوره به شما اطمینان نمیده که با شما ازدواج میکنه، مردی که همه فاکتورهای مورد نیاز و مورد علاقه ی یک مرد خانواده رو داره، شما بگین بدش میاد با یه دختر همه چی تمومه مجرد هم رابطه ای داشته باشه؟ رابطه ای که خطری برای ازدواج اولش نداشته باشه؟ بهتون میگم.. هیچ مردی از چنین موضوعی بدش نمیاد. شک نکنین. مگه
این مرد شدیدا تدابیر امنیتی رو مراعات کنه که این رابطه ی دوم لذت بخش و سراسر خوشی لطمه ای به سرمایه های زندگیش نزنه؟ زندگی اولش رو حفظ کنه و ادامه بده حتی اگر مورد علاقه ش نباشه چون بابتش هزینه داده و در عین حال رابطه ی دوم رو هم حفظ کنه. این رابطه براش مسئولیت های ازدواج رو نداره. زیر یک سقف بودن رو نداره. غرغر کردن و غرغر شنیدن رو نداره. فقط قسمت های لذتبخش رو داره. ارضای روحی و جسمی و تا وقتی که خطری براش نداشته باشه ادامه ش میده...


پ ن1: سعی میکنم دیگه کمتر به کامنت های تخلیه روانی جواب بدم

پ ن2: فعلن رمز نمیدم مگر بشناسم