هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

دایره دایره


سه شب گذشته یعنی یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه، بعد از مدتها  شاید نزدیک دو ماه دارا پیش من بود و خونه ی خودمون بودیم...


سه شب گذشته یعنی یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه، بعد از مدتها  شاید نزدیک دو ماه دارا پیش من بود و خونه ی خودمون بودیم. خب... دارا میگه همین مدت های کم با هم بودن رو باید غنیمت بشمریم و هی خیلی شاد باشیم و خوش بگذرونیم. اما من از تصور یکی دوماه دیگه شب ها بدون دارا خوابیدن و معلوم نبودن زمان دوباره با هم بودنمون به وحشت میافتم و خرابکاری میکنم. دیشب وقتی خوابیده بود من نشسته بودم و نگاهش میکردم و هی با شدت به درگاه خدا دعا میکردم صبح نشه.

وحشت... "وحشت" نقطه ی مقابل "انس" هستش و از وقتی این مفهوم رو دریافتم وحشت های خودم رو خیلی خوبتر درک می کنم. امروز صبح دارا خوابیده بود هنوز که از خونه زدم بیرون. بعد هم رفت شمال. داره تقلا میکنه یه کار و کاسبی توی شمال راه بندازه. اگر جور بشه میخواهیم یک خونه کوچیک، توی یک جای سبز و خلوت اجاره کنیم و هی یه پامون شمال باشه و یه پامون تهران.

 

 

 

پی نوشت1: دیگران: حالا غلطیه که کردی و (با انصاف ترها میگن: کردین). به اینش می ارزید؟ به این تنهایی ها و به همین وحشت ها و حسرت ها. زندگی یک نفر دیگه رو هم که خراب کردی...

پی نوشت2: من: می تونین به اندازه ی انگشت های یک دست، زن و شوهرهایی رو نام ببرید که دچار کسالت و بی حوصلگی نشده باشن و هوس هوای آزاد و رهایی به سرشون نزده باشه؟

پی نوشت3: پیوست قبلی شبیه توجیه و دفاع و دلیل تراشی بود؟