هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

سهم الارث زن دوم



مادربزرگم زن دوم بود. پدربزرگ مدیر کارخانه ای جوان  (٣۶ ساله) و اسم و رسم دار بود با زن و چهار تا بچه که عاشق مادر بزرگم شد...


مادربزرگم زن دوم بود. پدربزرگ مدیر کارخانه ای جوان  (٣۶ ساله) و اسم و رسم دار بود با زن و چهار تا بچه که عاشق مادر بزرگم شد. مادر بزرگم از خانواده ی فقیری بود که پدر نداشتند و با سه خواهرش کارگران کارخانه بودند. کارخانه ریسندگی و بافندگی. آقای پدر بزرگ عاشق شد و مادر بزرگ هم عاشق شد و چون مادربزرگ جوان و زیبا (فکر کنم ١٧ ساله) خواستگار زیاد داشت، پدربزرگ درنگ نکرد و عقدش کرد. شب که رفت خونه توی جیبش از نقل های عقد مونده بود. خانوم بزرگ نقل ها رو دید. پدربزرگ بهش گفت من زن گرفتم. خانوم بزرگ غش کرد. ضعف کرد. قهر کرد. تهدید کرد. اما عشق پدربزرگ قوی تر از این حرفها بود و خانوم بزرگ هم راضی شد. حالا من ٣ تا دایی و یک خاله ی اضافه هم دارم. سال تولد مادربزرگم ١٣٠١ و تاریخ عقدشون ١٣١٩ و سال تولد مامانم که بچه اول بود و اسمش رو گذاشتن میوه عشق ١٣٢٣ و تاریخ مرگ مادر بزرگم ١٣۵٩ بود. یعنی دقیقن همون سالی که من به دنیا اومدم. مامانم منو باردار بود که مادرش مرد. گاهی فکر میکنم توی نوه هاش فقط منم که زندگیم در امتداد زندگی اونه. همین مقارن شدن تولدم و مرگش و همین زن دوم بودن و همین عاشق بودن و همین تنها بودن و یه چیز که برای خودم جالبه عقدنامه شونه که همیشه پیش من بود. نمیدونم چرا. حتا همه ی نامه ها دست دائیمه و همه ی وسائلشون پیش خاله ام. اما عقدنامه پیش من بود. بچه تر که بودم می خوندمش برام جالب بود:

آیا زوج عیال دیگری دارد؟

بله؛ یک زوجه دائمی دیگر دارد.

با وجود همه ی دردها مادربزرگم خوشبخت بود و عشق شون از نمونه های اصیل بود که هنوز ندیدیم تکرار بشه. خیلی برام لذت بخشه که روابط من و دارا، عشق هامون، دعواهامون، گریه هامون، با هم بودنامون و بی هم بودنامون برای مامانم خاطره ی عشق پدر و مادرش رو زنده میکنه. روح شان شاد...

 

 

 

 

 

پی نوشت١: اگر بقول بعضی ها من پسر هستم و یا این نوشته ها زاییده ی تخیلات منه پس من خیلی باحالم که! نابغه ام! یه چیزی توی مایه های گلچهره نازدار که چند وقت دیگه شاید مردم بیان توی آشپزخونه پای دیگ ازم امضا بگیرن!

پی نوشت٢: موی بلند داشتن آسون نیست. تنوع هم نداره. اما وقتی طبق خواسته ی عشقت باشه میشه یک کار عاشقانه ی ناب...که حتا وقتی پیشت نیست دلش برای عطر موهات تنگ میشه و وقتی میاد پیشت دستشو میکنه توی موهات و دلتنگی هاشو مرهم میذاره...

پی نوشت٣: دیروز به دارا گفتم به مامانش و باباش و برادراش زنگ بزنه. گاهی یه چیزایی که فکرشو نمی کنی باعث میشن یه جاهای خیلی بی ربط دیگه که بازم فکرشو نمیکنی باعث گشایش توی زندگیت بشن. صله رحم که خودش اربابه.

پی نوشت۴: ای راستی!!!!! شما معترضان ناز و عزیز دیگه با هیچ جای این اسلام مشکل ندارین و همین قضیه ازدواج مجدد و بقول شما هوسرانی مردها حل بشه بقیه اش اوکی هست و مستقیم بهشت؟؟! همه اش یادم نیست ولی چندتاشو میگم؛ مثلن: اجازه و حتی توصیه به داشتن همسر موقت برای مردان؛ مقدار دیه زنها که فکر کنم نصف مردهاست، سهم ارثیه زنها (خواهر و برادرها) که اون هم برای زن ها نصف هست، حجاب اجباری، نماز و روزه و حج و دیگر عبادات اجباری، لزوم اطاعت زن از شوهر و لزوم اجازه گرفتن برای رفتن و آمدن و سفر و تحصیل و کار کردن و حتی هر کار کوچیک؛ بقیه اش یادم نیست...