هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

دنیای مردانه


امروز توی بانک همه یه جورایی شوش می زدن. انگار داشتم فیلم تماشا می کردم. بانک در دست تعمیرات بود و کلاً محیط متفاوتی با نور متفاوت ایجاد شده بود. فضایی مثل تق و لق بودن و مناسب برای شیطنت و زیرآبی رفتن. و دوستان هم همه دست اندرکار دیوونه بازی. همه کارمندا انگار توی خواب کاراشون رو انجام می دادن و انگار روح هایی بودن که این طرف و اون طرف میرفتن؛ هم از نگاه من و هم در عمل خودشون. خلاصه همه چیز غریب بود و عجیب بود. کارمندی که شماره منو صدا کرده بود، باید بهم چک می داد و خداااااااا چقدر طول داد. هی چند وقت یه بار میگفت: ای وای هنوز چک تون نیومده؟ فکر کنم مخصوصن چک تون رو آماده نکردن. بالاخره پاشد رفت یه سر و گوشی آب بده و مثلن پیگیری کنه و وقتی برگشت یوهو گیر داد: واااااای چه بوی شیرینی ای میاد. من شیرینی میخوام و رفت سراغ وسایل همکارای دو طرفش و همه چیزاشونو زیر و رو کرد و از سیر تا پیازشون رو گشت که ببینه شیرینی ها رو کجا قائم کردن. اونا هم بهش می خندیدن و محلش نمی ذاشتن؛ اما این می گفت باید شیرینی ها رو پیدا کنم. کارمند بغلیش گفت: ول کن بابا!‌ شیرینی کجا بود. این آقا عطر زده! و اشاره کرد به یک آقای مشتری که باجه بغلی من ایستاده بود. بعد همه شون گذاشتن بنای سربسر گذاشتن به اون بنده خدایی که عطری زده بود که بوی وانیل! میداد و اینقدر بنظر اون آقایون دلچسب و دماغ چسب رسیده بود و نظرات کارشناسی مختلف ارائه می دادن.

بابا چه عطرایی میزنی...

خیلی خوشبوئه...

بوی شیرینی میدی...

چند خریدی (گفت 40 تومان)...

بابا عطرای گرون گرون میزنی...

عجب عطرایی میزنی...

آقا بوی گرم برای فصل سرما خیلی مناسبه...

آره آقا توی اوج گرمای تابستون باید عطرای خنک بزنی...

عطرت عالیه...

آقاهه هم اتفاقن آدم ساده ای بنظر میامد و کلی از حرفای اینا کیف کرده بود و هی میگفت: توروخدا راست میگین؟ خوبه؟ [[[این واکنش و این کلمات زمانی بکار میرن که طرف از تعاریف دیگران خیلی حال کرده و سوال دوباره اش باعث میشه آدما همه ی تعریف ها رو دوباره تکرار کنن و این باز کیف کنه. همه ی ما این کار رو میکنیم. اما مامان ِ من از همه بیشتر! وقتی از دستپختش تعریف می کنن محاله که نگه: راست میگی؟ خوب شده؟؟؟؟!!!!! و تو مجبوری دوباره همه چیز رو از اول با آب و تاب بیشتر تکرار کنی که راضی بشه]]]

بانک مذکور از بانک های خیلی بزرگه که دو طبقه است و حدود 15 تا باجه داره با کلی پشت صحنه. چند دقیقه بعد دیدم یکی دیگه از کارمندها از اونطرف داره یه پسری رو با توجه فکری و عملی همراهی میکنه. آقای پسر یک تیشرت چسبونکیه مشکیه آستین نصفه نصفه پوشیده بود و گردنبند گنده ای آویزونه خودش کرده بود و عینک رو هم زده بود بالای کله. آقاهه کارمنده بهش میگفت. عجب عطری زدی!! گفتی ورساچه ی مشکی؟ شیشه اش هم مشکیه؟ ایتالیائیه؟

پناه بر خدا!!!

چه دنیایی دارن مردها. نه خیلی عالی تر و متعالی تر از زن ها که اینقدر زن ها رو  بخاطر خاله زنک بودن تحقیر می کنند.

یک طرف دیگه یه کارمند دیگه به اون یکی می گفت زمان فلانی (یکی از مدیران بانک) یادته؟ اون یکی هم جواب داد: آره! اه اه! چه زمان گوهی داشتیم دوران فلانی!!!! بلند بلندا! جولوی مردم!

کمی بعد یه مشتری اومد و به یکی از کارمندا گفت سلام. آقای کارمند هم گفت سلام ولی یوهو زد اون کانال و گفت: زهرمار!! من باید به تو سلام کنم؟؟؟؟

و کمی بعدتر باز یه مشتری دیگه اومد دم باجه و  یکی از کارمندها با اشاره به مشتری مذکور به یکی دیگه از همکاراش گفت: کار آقای باقالی رو راه بنداز! چک داشتی آقای باقالی؟ فاویسم که نداری منم بهت میگم باقالی؟!!!!!

حالا من باید دو هزار تومن نقدی پرداخت میکردم. نی دونم برای چی. احتمالن برای کارمزد و این چیزا. ولی همراهم نبود و یارو میگفت من حوصله ندارم برای دو هزار تومن برم دادسرا 20 هزار تومن تمبر باطل کنم. گفتم آقای [...] خسته شدم. چکم آماده نشد؟ دیگه میرما. گفت: میرید؟ دو هزار تومان چی میشه. من روش حساب کرده بودم. قول دادم امشب دست خالی نرم خونه. چیزی نگفتم و رفتم نشستم تا زمانی که کارم انجام شد...

 

 

 

 

 

 

پی نوشت1: گوشی موبایلم رو دوست میدارم بسیار. خب تا همین چند وقت پیش گوشیم یه گوشی قدیمیه سونی اریکسون k750 بود و هیچ به فکر عوض کردنش نبودم. دارا برام چند ماه پیش یه گوشی گرفت که خیلی خوشگلونه است و دخترونه و یک پیوند و یادواره ی همیشگی بین من و دارا درست کرده و هر لحظه منو بیشتر و بیشتر یاد دارا میندازه. عکس پشت صفحه اش عکس من و داراست و رمزش هم اسم دارا...

پی نوشت2: چند شب پیش یکی از عکس های خودمو و دارا رو با ادیتور گوشیم ویرایش کردم و فیلتر انداختم روش و سیاه سفیدش کردم و کنتراستش رو بردم بالا و یه کم هم شارپنس رو زیاد کردم و خیلی عاشقش شدم خودم. دارا هم خوشش اومد. گفت قدیمیزاسیون کردی عکسمان را!

پی نوشت3: هنوز خانه مان را نیافته ایم: احمدی نژاد: مسکن باید از فهرست دغدغه های مردم خارج شود

پی نوشت۴: نوشته سایه سپید را درباره زنان دوم بخوانید