باید به اطلاع تون برسونم که ایمیل این وبلاگ راه اندازی شد. خصوصاً برای بعضی دوستای مهربونم مثل افسانه و هُدی و بقیه دارم این خبر رو میدم. طبیعتاً همین ایمیل، یک آی دی مسنجری هم خواهد داشت. اما اینکه آنلاین باشم یا نه رو که از الان نمی دونم خب.
pari_email@yahoo.com
میونه تون با آهستگی چطوره؟ اصلاً باهاش ارتباط دارین یا می تونین باهاش ارتباط برقرار کنین؟ اصولاً قبولش دارین؟
من خیلی قبولش دارم و تقریباً از طریق میلان کوندرا (نویسنده ی چک که بیشتر رمان هاش رو چندین بار خوندم)، شناختمش. البته خوندن آهستگی (در سالها پیش) جرقه ی اولیه ذهن من بود و مفاهیم کلّی و اولیه آهستگی رو از او قبول دارم؛ اما نظرم مصادیق شخص کوندرا در این رمان و دیگر رمان هایش نیست؛ بنابراین لطفن محکومم نکنید. من کتاب های کوندرا رو دوست دارم. کوندرا بخاطر موقعیت سیاسی اش، اجازه نداره توی کشور خودش، چک اقامت داشته باشه و توی فرانسه زندگی میکنه. مردم خودش معتقدند که او یک همجنس گراست و بدلیل همین عقیده ی خودساخته شون ازش متنفرن. شاید باشه و شاید هم نباشه. خوندن سطحی آثارش با فکری سطحی به یقین همین عقیده رو ایجاد میکنه. اما این چیزی نیست که می تونه از کوندرا نصیب من بشه. من قسمت برجسته و صحیح حرفاش رو می قاپم برای خودم. (حرف حق را از اهل باطل هم بگیرید).
قبل از اون، با خوندن ژان کریستف هم بشدت عاشق آهستگی شدم. جایی که رومن رولان رفتارهای روزمره ی یک زن تنها و بیوه رو توصیف میکنه که صبح ها با خیال راحت و بدون نگرانی و سر فرصت، هر وقت که بخواد از تختش میاد بیرون و قبل از باز کردن مغازه اش، ساعت ها میشینه جلوی آینه و وقت صرف میکنه که سنجاق های سرشو بارها و بارها جابجا کنه تا اینکه بالاخره از ترکیب و نحوه قرار گرفتنشون راضی بشه و اون زمانی است که به مقدار کافی و با آهستگی رضایت بخش و قابل قبولی این کار رو تکرار کرده باشه و بتونه در آرامش کامل، روزش رو شروع کنه.
فکر میکنم اگر بگردم تاییدات خوبی در آیات و روایات هم پیدا کنم. منظورم هم همینه. اگر واقعاً بدونید منظورم چیه.
آهستگی، چیزیه که ما بهش نیاز داریم. من که خیلی بهش نیاز دارم. آهستگی، کارمون رو راه میندازه. برای روح مون آرامش هدیه میاره. در واقع یک نوع پشتیبانی روحی قوی بحساب میاد. ذهنمون باز میشه و خستگی هاش میره. با آهستگی میشه هر کاری رو به کمال و به بهترین شکل ممکن انجام بدیم. آهستگی یعنی موفقیت. آهستگی نقطه ی شروع کماله. با آهستگی می تونیم از زندگی، از تک تک لحظه های زندگی، بیشترین لذت قابل تصور و ممکن رو ببریم و در حالیکه با سرمستی مزه مزه اش می کنیم، سر فرصت همه اش رو بنوشیم. با آهستگی، دیگه ما هیچوقت نگران چیزی نیستیم. دلشوره نداریم. از کارها عقب نمی مونیم. می تونیم باشیم و کامل باشیم. کامل باشیم در هر زمینه ای که با آهستگی باهاش برخورد کنیم. آهستگی باعث میشه به همه ی کارهامون برسیم. کار عقب افتاده نداشته باشیم. مدام توی شتاب نباشیم و لحظه ها رو بدون اینکه حتی یک نظر بهشون نگاه کنیم، تند تند پشت سر نمی ذاریم. آهستگی یعنی رسیدن به آرزوها. آهستگی یعنی زندگی. آهستگی یعنی رفتن تا آخر همه چیز. آهستگی یعنی ثبت دقیق و آرامبخش و دلنشین لحظه ها. آهستگی یعنی قدرت مواجهه با هر اتفاق ناخوشایند. آهستگی یعنی عدم غافلگیر شدن. آهستگی یعنی رسیدن به آگاهی و شناخت در حد اعلی. شبیه این احساس رو "رفیق اعلی" بوبن هم بهم میده. قرین کردن کودکی و پیامبری و سادگی که می شوند اصل ِ اصل ِ زندگی. " آهستگی" کوندرا رو بخونید. "رفیق اعلی" بوبن رو بخونید. "ژان کریستف" رومن رولان رو بخونید. اینها کتاب هایی نیستند که بشه ازشون گذشت...
مادام «ت» موفق شد با کند کردن آهنگ شب و تقسیم آن به مراحل مختلف، از فرصت کوتاهی که آندو با هم داشتند، یک ساختار عالی بیافریند. درست مانند یک فرم. تحمیل یک فرم به زمان نه فقط ضرورت زیبایی که ضرورت حافظه هم هست، چرا که یک چیز فاقد فرم را نمیتوان دریافت و نمیتوان به یاد سپرد. اینکه آنها دیدار خود را همچون یک فرم در نظر میگرفتند برایشان دارای ارزش ویژهای بود. آخر، شب مشترک آنها فردایی بهدنبال نداشت و تنها در یاد میتوانست تکرار شود. میان کندی و حافظه و نیز میان شتاب و فراموشی پیوند مرموزی وجود دارد. بهعنوان مثال به یک مورد بسیار ساده و معمولی توجه میکنیم: مردی در خیابان میرود. ناگهان میخواهد چیزی را به یاد بیاورد، اما حافظهاش یاری نمیکند. او بیآنکه خود بداند قدمهایش را کند میکند. یک نفر که میخواهد اتفاق ناگواری را که تازه برایش پیش آمده فراموش کند، برعکس، بیآنکه خود متوجه باشد، سرعتش را زیاد میکند تا شاید از چیزی که از نظر زمانی به او هنوز نزدیک است، دوری جوید. در ریاضیاتِ هستی، چنین تجربهای به شکل دو معادلهی ساده درمیآید: درجه کندی تناسب مستقیم با حضور ذهن دارد و درجه شتاب تناسب مستقیم با شدت فراموشی. (از رمان آهستگی)
پی نوشت١: این صبر و هر چی که مربوط به صبر میشه بدجوری درگیرم کرده. باید قضیه رو یه جوری بپیچونم که برعکس بشه و من اونو درگیر کنم...
پی نوشت٢: چقدر زن های دوم کم نیستند!!!! باید یه کمپین حمایت از حقوق زنان دوم راه بندازیم بنظرم و فعّال اجتماعی سیاسی بشیم..نه؟
پی نوشت٣: دیروز تا قسمتی و امروز کاملاً هوای تمیز در تهـــــــران داشتیم. چشم مون روشن. کار باد بود. دیروز و دیشب بشدت می وزید. از همون بادها که زوزه می کشن. خدایا "باد" را سلامت دار (وبلاگ روح آبی)
پی نوشت۴: دارا پس کو؟ خوبه. مشغوله زندگیه...
کلیک: اعتراض آیت الله نوری همدانی به صدا و سیما
کلیک:معاون پزشکی قانونی: همسرآزاری محدود به قشر خاصی نیست