هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

سی سالگی


امسال حس خیلی متفاوتی به روز تولدم داشتم. اصلاً و ابداً اشتیاق سال های گذشته رو نداشتم. هرچند هنوز هم مثل همیشه روز تولدم رو دوست دارم؛ اما حس میکنم نسبت به گذشته خیلی پخته تر شدم. نسبت به خودم و گذشته ی خودم؛ در حالیکه نسبت به کمال، در نقطه ی صفر هم نیستم هنوز.

یادتونه چهارشنبه تهرانمون بارون اومد که؟ چهارشنبه که ششم بهمن بود، از اداره رفتم خونه و دیگه نزدیک های اذان مغرب بود. رفتم مسجد کوچولو موچولوی دم خونمون و بعد از نماز که اومدم بیرون، دیدم ای بابا!‌ بارون گرفته. میخواستم برم پیاده روی و به دارا بگم از سر کار که میاد، بیاد دنبالم. اما دیدم با وجود بارون نمیشه. اومدم خونه و زنگ زدم به دارا که: میخوای چیکار کنی؟ با موتور که نمی تونی بیای. موتورت رو بذار همونجا من میام دنبالت. ساعت یک ربع به هفت رفتم دنبالش و یک ربع به هشت رسیدم بهش بس که توی ترافیک موندم. دارا جانم اومد توی ماشین و گفت: تولدت مبارک پری جونم!! دوست داری بریم سینما یا بریم شام بخوریم؟ گفتم تو چی دوست داری؟ گفت من دوست دارم بریم یه جای دنج و آروم بشینیم و یه شام دو نفره بخوریم. گفتم باشه بزن بریم. سر راه دارا یهو گفت اینجا وایسا وایسا! گفتم چیه؟ گفت وایسا. پیاده شد. گل فروشی بود. گفتم دارا گل گرونه، پولت حروم میشه. بیخود گل نگیریا. محل نذاشت و پیاده شد. رفت و با یک شاخه گل رز که رگه های نامحسوسی از صورتی داشت برگشت و گل رو با یک کادو از توی کیفش داد بهم. خیلی ذوق زده شدم. اون لحظه سرشار بودم از حس زندگی و شادی و کمال؛ کمال خوشی و لذت و عاشقی. پُر شده بودم. دیگه هیچی از دنیا نمی خواستم. همونجا توی خیابون دارام رو بوسش کردم. چراغ ماشین رو  هم برای دیدن کادوم روشن کرده بودیم و دارا گفت: به به! همه دیدن! ببینین!!

رفتیم رستوران سنتی "دف" فکر کنم توی خیابون سلیمان خاطر باشه. آخه بارون میامد و من داشتم رانندگی هم می کردم و دیگه نمی تونستم یه کار اضافه هم بکنم و حفظ کنم توی کدوم خیابون بودیم!!

پنجشنبه دوتایی خونه مون رو جمع و جور و تمیز و مرتب کردیم؛ چون شبش مهمون داشتیم. می دونی چه حس خوبیه وقتی که داری توی خونه ات کار میکنی، محبوبت هم کنارت باشه و پا به پات کار کنه و موزیک مورد علاقه ات هم پخش بشه؟؟

شب مامانم و خواهرم و خواهرزاده هام و دختر داییم و شوهرش برای تولدم اومدن خونه مون. شام دارا از بیرون مرغ سوخاری گرفت. پارسال هم همین کار رو کرده بود. دیگه میخواهیم این رو برای خودمون سنت کنیم. مثل بوقلمون شب کریسمس!! یک عالمه کادوهای دوست داشتنی هم گرفتم. نوع هدیه هام خودمو یاد دخترای کتابا میندازه؛ مخصوصاً آن شرلی و جودی آبوت... چقدر دلم براشون تنگ شده... حالا لیست هدیه هام:

یک دسته بزرگ گل نرگس

یک گلدون گل خاکی

یک مودم وایرلس همراه

یک عطر شرکت نیناریچی که نمیدونم اسمش چیه

یک ریمل

یک خط چشم

یک جفت دمپایی

یک مجسمه از فرشته نگهبان زمستون

یک سررسید فانتزی سال 1390

یک تاپ بافتنی ظریف سبز سیدی

یک عالمه تبریک شامل اس ام اس و کامنت.

خیلی روزهای خوب و شادی داشتم. خدایا جونم ممنونم. دارا جونم ممنونم. ممنونم از مامانم و خواهرم و همه ی دوستام: نگار، سارا، اون یکی سارا، مریم، اون یکی مریم، منا، یاژ، عسل، مهشید، خانومه، آگالو، سنا، زن بابای عزیز، لیلی، آقای عاشق کوهستان، بنفشه، هُدا، پریسا، صدف، آقای بیدار، مهتاب آسمانی مهربونم، پریناز، مرجان، آرتمیس و افسانه ی مهربون. بقیه هم غصه نخورن! انشالله جبران میکنن...

 

 

 

پی نوشت1: دیشب عدس پلویی درست کردم که مورد قبول دوستان واقع شدم. منتها می خواستم بگم که از کوفته ریزه "ب آ" استفاده کردم. خوب چیزی بود. هرچند روی بسته اش نوشته برای پلو شیرازی؛ ولی تو میتونی هر جا که دلت میخواد استفاده کنی. کلی کارت رو راه میندازه و صرفه جویی در وقتت میشه. من خوشم میاد به روش خودم آشپزی کنم. عدس ها رو پختم. بعد، عدس و کوفته ها و پیاز داغ رو توی ماهی تابه تفت دادم و کمی رب، کنجد خام و ادویه دلخواهم رو اضافه کردم و با برنج قاطی کردم و گذاشتم دم بکشه. مثل لوبیاپلو...

پی نوشت2: دوست دارین از هووم بگم؟ هووم! هووم! هووم! چی بگم بابا. پریروز به دارا میگفتم چقدر حوصله داری یک ساعت پای تلفن حرف میزنی،‌ اونم هی حرفای تکراری! گفت اتفاقن اون اولی میگه من با تو خوب حرف میزنم و با خودش بد حرف میزنم. گفتم واااا! مگه حرف زدنت رو با من دیده یا شنیده؟ دارا گفت آره. همیشه بهم میگه من حرف زدنت رو با دیگران (یعنی پری) دیدم. من یک سال و دو ماه از زن اول دارا بزرگترم. او فروردین، 29 ساله میشه. دارا هم که طفلک گیر کرده وسط ما دوتا. 6 ماه از من کوچیکتره و 8 ماه از اون بزرگتر...