هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

عشق راستکی


امشب دارا از ٧ تا ٩ پیشم بود. مقادیری حالش گرفته بود عزیز دلم. حالا میگم چرا. سعی کردم تا جایی که می تونم، اسباب آسایشش رو فراهم کنم. براش شام آماده کردم، قلیون چاق کردم، قهوه تلخ گذاشتم و کلی باهاش حرف زدم و دلداریش دادم و گفتم همه چیز رو بسپار به خدا و خودت رو نباز...

اولش بگم که من دیشب یکسره خواب زن اول دارا رو می دیدم و باهاش حرف می زدم. هیچ دعوا و زد و خوردی نبود و درباره خیلی چیزا حرف زدیم. توی خواب بابا جون!

دیروز داداشم خونه مامان بود. عصبانی بود. میگفت دارا پس کی میخواد تکلیف پری رو روشن کنه و به خانواده اش بگه که زن گرفته و موضوع رو علنی کنه. قبلاً هم داداشم بارها روی این موضوع تأکید کرده بود و همچنان اصرار داره. چنانچه برای عقدمون هم نیامد و هنوز هم نه خونه مون اومده و نه ما رفتیم خونه اش. داداشم اول داشت با مامانم حرف میزد و بعد منو صدام کرد که پری بیا اینجا بشین ببینم! بهم گفت مگه ما چند تا خواهر و برادریم؟ من دلم میخواد برم خونه خواهر کوچیکم. خواهرم با شوهرش بیاد خونه ام. داداشم میگه باید دارا موضوع ازدواج مون رو به خانواده اش بگه و معتقده اگر اتفاقی متوجه بشن، باعث آبروریزی میشه. همه ی اینا رو به من گفت و گفت که باید به دارا بگم. گفت به دارا بگو اگر این کار رو نمیکنه، من به پدر و مادرش خبر میدم و مدعی میشم ازشون که خواهرم عروس شماست. امروز همینا رو به دارا گفتم. برای همین حالش گرفته شد. استرس افتاد توی جونش. فشار زیادی روشه و نگرانشم. کاش بتونه تصمیم بگیره. البته بهش هم گفتم که داداشم بهم گفت: پری، آدرس و تلفنای فک و فامیل دارا رو بده بهم (میدونه دارم) و من گفتم اینو از من نخواه. من به دارا قول دادم که اگر قراره روزی قضیه علنی بشه، از طرف من نباشه. البته داداشم عصبانی شد، ولی من قول دادم و به همراهم خیانت نمیکنم و به اعتمادش احترام میذارم.

در ضمن دارا میگفت که زن اول دیروز کلی گله و شکایت و گریه و زاری کرده که: از فکر پری بیا بیرون!!! فکر کن! به دارا میگم عزیزم من زنتم رسماً و واقعاً! ببین! راستکی! مولکولی! حالا باید از فکرم بیای بیرون؟

هرچند این درخواست یعنی اینکه زن اول می دونه دل و روح دارا پیش پری هستش. توی یک روز جمعه، اگر پری تمام روز تنها می مونه توی خونه مامانش و حتی یک اس ام اس هم از دارا نداره، چه برسه ببیندش، چه بیشتر برسه زندگی کنه باهاش، دارا با زن اول و خانواده زن اول که از شهرستان اومدن، میره خونه ی بابای خودش ناهار مهمونی و خلاصه تمام اصول و شئون زندگی مشترک رو بجا میاره، اما تابلوئه که دل و ذهنش جای دیگه است...

پناه بر خدا...

خدایا کمکمون کن...

آرامش بده به همه مون...