یعنی خیلیاااااا... نه! نه بابا! نه دیگه به این شدت! همینجوری معمولی بدم میاد از کسایی که بی نام و نشون کامنت میذارن. در واقع اصلن برام محترم نیستن؛ چون اصولن من هیچی ازشون نمی دونم. یه کسایی مثل عسل، مینا، آقای بیدار، هر چند آدرس ندارن، اما یه اسم مشخص و یه روند مشخص دارن و توی یادم موندن. اما من چیزی از این موارد توی ذهنم نمی مونه: غریبه، یه غریبه، دوست، یه دوست، زن، یه زن، مرد، یه مرد، من، یه من...
یک خواننده ی بی هویت که من عمراً یادم نمیاد نظر قبلیش چی بوده، برام نظر گذاشته و منم جوابم چون بهش طولانی شد، دلم خواسته بود بنویسی یم.
سلام عزیزم
نظر قبلی من بی ربط نبود. چون تمام نوشته هایت را از اول و با دقت خوندم و اینکه گفتم دنبال جایگاهی در زندگی همسرت میگردی، نظر واقعی و با مطالعه ی من بود؛ چون همیشه در زنگ تفریح و وقت اضافه همسرت پیش شماست. اگر اینها را نوشتم، نمی خواستم ناراحت بشی عزیزم. می خواستم بگم عشقت را در جایی واقعی تر از این زندگی خرج کن یعنی یک ازدواجی که همیشه در کنار هم باشید.
سلام
قبل از هر چیز بگم که اگر شما اصرار داری
من زندگیم داغونه و خودم الان داغم و حالیم نیست، منم حرفی ندارم. نمی خوام
کسی رو قانع کنم که من خوشبختم یا بدبختم. اما یه چیز بگم؟ من با وجود
شماها خیلی کار سختی دارم. شماهایی که سعی می کنید دلسوزانه گندی های
زندگیم رو برام به تصویر بکشین. بر فرض هم حرفاتون درست؛ همه اش هم درست.
انتظار دارین اثرش روی من چی باشه؟ طلاق بگیرم؟ یا یه آتیش بندازین بین یه
زن و شوهر و خودتون (به خیال خودتون البته) برین پی زندگی تون؟ شما که سعی
می کنی منطقی و عاقلانه و دلسوزانه نظر بدی، پس چرا تا آخر همین روش رو
ادامه نمیدی و منطقی و عاقلانه و دلسوزانه نمی مونی؟ یعنی شما داری به من
میگی هر چی هست رو بی خیال شم و بیام طبق نظریات شما زندگی کنم و خوشبخت
بشم؟ تضمینیه؟ مطمئن باشم؟
عشق من پولم نیست که تصمیم بگیرم کجا خرجش کنم و از این مغازه نخرم از اون مغازه بخرم و به فکر سرمایه گذاری و سوددهیش باشم.
تازه
اینم در نظر نگرفتی که مگه ما چند بار زندگی میکنیم؟ توی همین یک بار مگه
چقدر فرصت داریم؟ اونم فرصت جوونی. برنامه ی بلند مدتی که شما تصویر کردی
به درد یه آدمی می خوره که حداقل 900 سال عمر کنه.
شما میگی دختری هم
سن من توی فرهنگ ایرانی که یک بار طلاق گرفته، الانم دوباره توی 30 سالگی
دوباره طلاق بگیره و عشقش رو هم هدف دار انتخاب کنه. یعنی من یه نفر رو
انتخاب کنم و تصمیم بگیریم عاشق هم بشیم و خوشبخت بشیم؟ باشه.
شما لطف کنید مواظب زندگی خودتون و خوشبختی هاتون باشید که از دست تون پر نزنه بره خدای نکرده.
متاسفانه باهاتون موافق نیستم که وقت اضافه و زنگ تفریح شوهرم پیش منه. حتی اگر اینطور هم باشه وقتی لذت و آرامشش در کنار منه، چه اهمیتی داره که چه اسمی داشته باشه این بودنش و در چه زمانی باشه. و بیشتر متأسفانه همسرم هم با شما موافق نیست و بیشتر تر اینکه شما در کلّ، زندگی ما و نوع زندگی ما از حیطه ی تصورتون خارجه و بنابراین صلاحیت نظردهی در این موارد رو ندارین. قبول ندارین؟ در ضمن، هر زندگی مشکلاتی داره. صبر پس برای چیه؟ مهم نیست نتایج مطالعات شماها چیه. مهم اینه که من و همسرم باور داریم که وضع زندگی ما همینطور نمی مونه و عزم داریم بسازیمش. چون همدیگه رو میخواهیم.
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت در دل دوزخ میسّر است
امروز چند شنبه بود؟ چهارشنبه... دوشنبه 7 صبح دارا بهم زنگ زد. داشت میرفت فرودگاه و قرار بود من برسونمش. اومد دنبالم و با هم رفتیم فرودگاه و دارای من رفت مشهد. در کل این چند روز خیلی سرم شلوغ بود و خیلی کار داشتم. فردا صبح خیلی خیلی خیلی خیلی زود هم به امید خدا من دارم میرم مشهد پیش دارای مهربونم که منتظرمه. ماموریت دارا تا پنجشنبه بود و بقیه اش رو هم که با همیم و با امام رضا علیه السلام. تا یکشنبه هستیم انشاءلله و شبش برمیگردیم انشاءالله. دعاتون می کنم. برام آرزوی خیر کنید...
هر چند که حال و روز زمین و زمان بد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است