هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

باهم..میشه مثل ماه درخشید


سلام

واااای دوستام!!!

مشهد خیلی خوب بود. خیلی خوش گذشت. از خدای مهربونم سپاسگزارم به همون مقداری که خودش فقط می تونه حساب کنه.

اول اینکه هوای مشهد عالی بود. رویایی بود. بهترین هوایی که کسی بتونه تصور کنه. خب گاهی اونقدر سرما و یخبندونه و گاهی اونقدر سوز آفتاب و له له گرماست که همین هوا، حاشیه میشه و باعث میشه از لذتت کم بشه. اما این بار فوق العاده بود. هم شهر مشهد خلوت بود و هم هوا به شدت مطلوب بود. باز هم خدایم رو شُکر...

توی همه ی لحظه های خوب و شاد و آروم و فوق العاده، هی با تمام وجودم حواسم جمع بود و دلم میخواست لحظه هام ادامه داشته باشن و هرگز تموم نشن. می دونین چی میگم؟ حس اینکه بخوای توی همون لحظه بمونی یا اینکه لحظه ات تا ابد ادامه داشته باشه. حس اینکه انگار به نهایت لذت و آرامش و رضایت رسیدی و دیگه هیچ چیز بیشتری از دنیا و مافیها نمیخوای و اگر در جا هم خدا از دنیا ببردت، راضی هستی و احساس میکنی کامل زندگی کردی.

راستش رو هم بگم برای همه تون دعا کردم و نماز خوندم. برای اونایی که یادم بود به اسم و برای بقیه هم کلّی. گفتم هر کسی که کامنت گذاشته و هر کسی که التماس دعا گفته. هی! شما که خیال نمی کنین خدا از فضاهای دیجیتال و سایبر سر در نمیاره و نمی دونه کامنت و وبلاگ و پهنای باند و این اراجیف چیه؟ هان؟

دلم میخواد لحظه لحظه ی مشهدمون رو ثبت کنم. کلی عکس و فیلم گرفتیم. کلی با آدمای مختلف گپ زدیم. کلی خرید کردیم و کلی دیوونه بازی و عاقل بازی درآوردیم.

یه رستوران لبنانی جدید راه انداختن توی مشهد. رفتیم؛ خوب بود. تلویزیون، شبکه جام جم هم داشت فیلم لیلا رو نشون میداد که خیلی دوست دارم. خیلی غذاهاش خوب بود. توصیه میکنم برین. آدرسش هم توی خیابون امام رضا علیه السلام بود؛ بین هتل قصر جدید و میدون ضد. میشد تقریباً حوالی خیابون امام رضا (ع) ۴٠ بنظرم. برگشتن دارا گفت من یه فکر خوب کردم که تا خونه پیاده بریم. دیروقت بود و خلوت بود. دارا دستش رو انداخت دور شونه ی من و منم دستم رو انداختم دور کمر دارا و به همین منوال پیاده رفتیم. یکی دو تا ماشین عروس رد شد که هر دفعه من فکر کردم دعوا شده از سر و صداهای نامعمولی که شنیدم. مثل اینکه مشهدی ها عادت دارن تا داماد رو ناقص و بدبخت نکن، دست از سرش برنمیدارن. خودشون میگفتن باید تصادفی چیزی راه بندازن تا دست بردارن!

وقتی سوار اتوبوس فرودگاه شدیم، شولوغ پولوغ بود و جا نبود بشینیم. یه آقاهه بلند شد و جاشو داد به من. منم باعث امتنانش شدم و لطفش رو با روی باز پذیرفتم و رفتم نشستم جاش. بعد از دور، تقریبن فاصه ی یک و نیم متری داشتیم با ایما و اشاره هی با دارا حرف می زدیم. یهو دیدم آدما دارن دارا رو هدایت میکنن که بیاد نزدیک من وایسه و هر چی هم میگفت نه،‌ اما آدما بهش اصرار کردن و اومد بالاسر خودم وایساد. گفتم دارا یاد کربلا افتادم که آدما هی میخواستن ما رو به هم نزدیک کنن و هر وقت ما از هم دور میشدیم، انگار همه نگران میشدن و کاری میکردن نزدیک هم باشیم: این دوتا که دستشون همش باید توی دست همدیگه باشه...

وقتی هواپیما هنوز بلند نشده بود، یکی دوبار اشکال پیش اومد و صدای آژیرش دراومد. من همینجور داشتم سکته میزدم. خیلی ترسیده بودم و هول توی دلم بود. دستم توی دست دارا بود. با نگرانی گفتم من دوست ندارم اینجوری بمیرم. آش و لاش و فجیع و پاره پاره و بی جسد و با هول و هراس و سکته و وحشت. دارا با شیطنت خندید و با اشتیاق گفت: چرااااااااااا؟‌خیلی شاعرانه و عاشقانه است که! فکررررر کن پری! با همدیگه! دست در دست هم! ......... انگار داره در مورد یه شعر رمانتیک حرف میزنه دیوونه!!

 

با وجود همه ی بدی ها و زشتی ها و آلودگی های تهران، در کل من به این نتیجه رسیدم که حتی با وجود کلان شهر بودن و عظمت تهران، هیچ شهری مدیریت شهری تهران رو نداره (آقا دعوا نشه! هم دارم به شهرداری میگم و هم به استانداری!) و در کل مردم تهران هم بیشتر اهل آداب و نزاکت و رعایت اصول اجتماعی هستند؛ حتی اگر فقط برای حفظ ظاهر. اینها امتیازهای مثبت و منفی نیست. عادات جمعی و زندگی های خاص مربوط به هر جامعه و هر منطقه است که در طول سال ها تثبیت شده و شکل گرفته.

 

پی نوشت١: دارا میگه یه قاب عکس دیجیتال بهش هدیه دادن که میخواد بیاره خونه ی خودمون. نمی دونم یعنی چی. میگه می تونی کلّی عکس توش بریزی و هی عکس ها رو عوض کنی و از این حرف ها. خب یعنی چی. هنوز نمی دونم...

پی نوشت٢: وقتی چیزای بیشتری بیاد توی ذهنم این پست را کامل تر میکنم.

پی نوشت٣: به خواننده هایی که مثل ورد و ذکر مدام دارن برای من و ما آرزوی بدبختی و نکبت میکنن و هرچی که لایق خودشونه بهمون میگن، باید بگم که این خاطره ی خوب و عالی و پرفکت برای همیشه ثبت شد! حتی اگر همین الان من بترکم، شما نمی تونین با انرژی های منفی و حرف ها و عقاید بیمارتون لذت روزهای گذشته ی ما رو از ما و از تاریخ زمین بگیرین.