هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

قد آغوش منی..نه زیادی نه کمی


این مدت مدام داشتم به این سوال بعضی از آدما فکر می کردم که این دارا چی چی داشته که انتخابش کردی؟ مگه چیجوری بوده که توی پری عاشقش شدی و زندگیت رو ریختی به پای دوست داشتنش؟

نتونستم به نکته ی عجیب و غیرمعمول و ویژگی خاص و نادری برسم. دارا کاملن یک آدمه معمولیه. یک مرد معمولیه ایرانی و تهرانی. با همه ی حُسن ها و کمبودها. فقط چیزی که این وسط مطرحه، اینه که پازل های من و دارا مکمل همدیگه بود و به خوبی با هم جُفت و جور شد. دارا همیشه به من میگفت و میگه که: پری!! تو خوده منی...

حرفِ خوبی و بدی نیست. حرفِ هماهنگی و مکمل بودنه. البته این که میگم دارا یک مرد معمولیه، دارم برای شماها میگم و از دید شماها که اگر از نزدیک هم می شناختیدش، شاید با نظرم موافق بودید. هر چند صورت دارا و همچنین اخلاق و برخورد دارا خیلی دوست داشتنیه و کمتر کسی هست که بشناسدش و دوسش نداشته باشه.

برای من دارا اولین بار که دیدمش، همون مردی بود و هنوزم هست که همیشه آرزوشو داشتم و توی رویا می دیدمش. از نظر ظاهری و باطنی. یک سری چیزای خاص هم خودم دوست داشتم همیشه که اونها رو هم دارا داره. همیشه از خدا می خواستم که شوهرم خوش اخلاق، خوش تیپ و مؤمن باشه که دارا هست. یعنی شبیه سفارشه منه و البته قد بلند که اونم دارا هست. دلم تنگ شد براش.. لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم ... اللّهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

 

 

 

 

نیمه ی گم شده ی من

         چه کسی می تونه باشه

مثل روح تشنه ی من

         همیشه دیوونه باشه

 

 

اون کسی که خواستنه او

            با همه فرق داشته باشه

هر چی که از او بخونم

                   شعر تکراری نباشه

 

 

کسی که برای خوندن

                          نشسته تو سینه ی من

نفس هاش هوای عشقه

                            سکوتش صدای عشقه

 

 

اون که از نهایته عشق

     منو با اسمم بخــــونه

          منو جزئی از وجودش

              یا خوده خودش بدونه...

 

 

 

 

 

 

دیگه می خوام بیشتر تر خودم باشم و بیشتر تر شبیهِ دل پری بنویسم. دوست دارم دلم رو بزرگ کنم و               بیشتر عاشق باشم...

آی آدمیزاد... چه چیزا که نشنیدم از این آدما... همه اش یاد اون انیمیشن ایرانیه میافتم که پسره و باباهه داشتن با خرشون میرفتن. یادتونه؟ اسمش چی بود؟ قلی و باباعلی؟ قلی و باباعلی روی الاغ سوارن -- وقتی الاغ سوارن دیگه غمی ندارن. باباهه روی الاغه، مردم یه چیزی میگن. پسره روی الاغه، مردم یه چیزی میگن. دوتایی روی الاغن، مردم یه چیزی میگم. خودشون الاغ رو کول میکنن، مردم یه چیزی میگن. واقعن هیچ جوری نمیشه در دهان مردم رو بست و بهشون فهموند که نظرات شون اونقدر ها هم که خودشون خیال میکنن، با ارزش و معتبر نیست.

 

 

 

 

پی نوشت: معذرت میخوام ریحانه جوون...