هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

لیلا در وا کن مویوم


گاهی سعی می کنم چیزای خوبی که حالم رو خوب می کنند رو مدام برای خودم یادآوری کنم تا حالم خوب بمونه. مثلن اینکه ما توی این دنیا موندنی نیستیم و همه ی این بازی ها به زودی تموم میشه. این موضوع خیلی حالم رو خوب میکنه اما چه کنم که مدام یادم میره.

شاید بعضی ها صداشون دربیاد که پری چقدر شعار میدی. اول اینکه مگه یادآوری موارد حال خوب کن بده؟ شاید شما هم بخونین و کوتاه زمانی بچرخین (چرخش از نوع حرکات موزون!) و شاد باشین؛ بیایید شادی هایمان رو قسمت کنیم باباجونم. بعدشم من خودم مجبورم. (همه ی ما مجبوریم! این هم از مواردیه که مثل یک گلدون نیاز به رسیدگی داره) مجبورم مدام بصورت فعال و پویا، خوب و درست زندگی کردن رو به خودم یادآوری کنم. هم ذهنی و هم عملی؛ وگرنه درّه است و سقوط... فرو رفتن توی باتلاق افسردگی و پوچی و کسل بودن و این طرف و اون طرف افتادن و ناامیدی و داشتن احساس بی کفایت بودن سخت نیست؛ مگه نه؟

آدمی که نخواد خوب زندگی کنه، توی هیچ شرایطی، حتی اگر بهترین و ایده آل ترین شرایط از نظر خودش باشه هم نمی تونه زندگی کنه و خوب زندگی کنه. چند وقت پیش یه دختری نامه داده بود به این برنامه های تلویزیونی که من ١١ ماهه هر روز دارم نماز جعفر طیار رو می خونم ولی حاجتم رو نگرفتم. حاجتش هم این بود که ازدواج کنه. خانومه بهش میگفت تو از چی ناراضی هستی؟ از خدا؟ طلبی داشتی که بهت نداده؟ اصلن مگه خوشبختی و کمال فقط محدود به ازدواجه؟ تو همه ی کارات رو تعطیل کردی و هی بصورت وسواسی انرژیت رو گذاشتی روی یک نماز. خانومه کارشناس میگفت چنین آدمی اگر ازدواج هم کنه باز شاکیه و میگه: ببین!! همه شوهر دارن ما هم شوهر داریم!!!

این موضوع و قبل از اون چند تا موضوع دیگه یقین منو محکم تر کرد که رنگ و آب زندگیه ی ما کاملاً و مطلقاً بستگی به خودمون داره. بستگی به خودمون، حالمون، نگاهمون و عقیدمون. خلاصه اینکه قانع بودن و راضی بودن و تلاش برای ساختنه (حتی از هیچ) که به ما احساس خوشبختی میده.

با خودم فکر می کنم من از کدوم کارهای دارا حرص می خورم و یا کدوم بخش هایی از زندگیم برام ناخوشاینده. بعد توی ذهنم حساب کتاب می کنم و این مشکلات و نابسامانی ها رو حل میکنم و بعد به پری ِ بدون مشکلات ِ موجود در اون حالت، نگاه میکنم. می بینم اون پری ِ جدید باز یه جوری سرش رو کج کرده و قیافه اش تلخ و شاکی و عبوسه و وایساده وسط اتاق و چپ چپ بهم نگاه می کنه. ای بابا! تو چته پری؟ دیگه چه مرگته؟ دیگه چی میخوای؟ اصلن بنظر من تو اگر زن دوم هم نبودی و مشکلی هم نداشتی و همه چیز از نظرت اوکی بود، باز یه چیزی پیدا می کردی برای غر زدن و ناراضی بودن. دارا کنارت نیست میگی چرا نیست، خسته شدم!! دارا کنارت هست میگی چرا هست، خسته شدم!!

اینطوری فایده نداره. باید همه چیز رو از درون درست کرد. دنیا قرار نیست چیزی به تو بده و یا شرایط زندگی ِ یه پرنسس رو برای تو فراهم کنه. اما تو خودت میتونی پادشاهی کنی اگر فقط اون افکار دیوونه ات رو درست کنی. راضی باش به چیزی که هست و مطمئن باش آدم شاکی و نق نقو توی بهترین شرایط هم راضی نمیشه و همیشه چیزی برای غر زدن و نکات قانع کننده ای برای ناراضی بودن پیدا می کنه.

در این بین امید هم خیلی مهمه. امید بنظرم یعنی به هیچی بسته و وابسته نباشی. امید یعنی اگر برسی به هیچ و صفر هم باز از پا نیفتی. گاهی فکر میکنم اگر من دارا رو نداشتم، خانواده ام رو نداشتم، شغلم رو نداشتم، آرامش و آسایش و امنیت نداشتم، اگر هیچی هم نداشتم، باز خدا هست که یه آرامش و یه غذایی برای جسم و روح من بفرسته. حتی اگر یک کولی بی خونه ی بی آشیونه باشم با یه کت بلند و موهای ژولیده پولیده و صورت تاریک و چشم های روشن، بدون هیچ پشتوانه ی اجتماعی و مالی و خانوادگی، باز هم نباید ناامید باشم و می تونم بلند شم و یک زندگی استثنایی برای خودم بسازم.

امیدوارم خدا کمکم کنه در عمل هم مثل نظریاتم باشم.

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت١: دیشب بعد از مدت ها با دارا توی خونه ی خودمون خوابیدیم. آخرین بارش ١۶ فروردین بود و دیشب ٢۵ اردیبهشت که فقط هم همون دیشب بود. امروز دارا رفت مأموریت تا آخر هفته. امیدوارم موفق باشه و منم آروم باشم.

 

پی نوشت٢: لذت بردن از موسیقی گروه رستاک رو از دست ندین. واقعن کارشون دوست داشتی و ارزشمنده و یک نعمت فوق العاده است توی این دیوونه بازار موسیقی که هر جوجه ی سر از تخم درآورده ای ابرو برداشته و چند تا خالکوبی انداخته روی تنش و صداش رو انداخته سرش. خدایا توبَه!! من رعنا رو از همه بیشتر دوست دارم. خب به هر حال خون خونو میکشه دیگه!! نیشخند  آی روسیا رعنا جان..برگرد بیا رعنای..رعنا گوله رعنای..گوله سونبوله رعنای..امسال سال چاییه رعنای..رعنا تی پر می دائیه رعنای

 

پی نوشت٣: دو تا گلدون جدید خریدم. یه دونه یاس رازقی و یه دونه ناز رونده. دارا خیلی ذوق زده شد. گفت من با این گلا کلی نوستالژی دارم و صبحای تابستون رو به یادم میاره که بوی گلا توی حیاط می پیچید و مادربزرگ خدابیامرزم که دستش سبز بود.

مامان منم دستش سبزه. مامان من یعنی پری. کسی که دستش سبزه یعنی توی کار گل و گلکاری و پرورش گل ها خیلی ماهره و هر چی هم که میکاره میگیره.

 

 

 

 

 

کلیک: صلوات بر روح پاکش