سلاملیکم
چن وقت بی خبر بودین!!! کجا بودم؟ چه خبرا؟ چطورم؟
الحمدلله رب العالمین من خوبم و ما خوبیم و روزهای عادی و بدون ماجرایی رو پشت سر میگذاریم و سعی می کنیم از روزهای طلایی ماه رجب استفاده کنیم. توی پست قبل نوشته بودم که در یک رکود نسبی به سر می برم و خیلی حس نوشتن ندارم و هنوز هم همونطورم. از طرفی هم دیگه خیلی دلم نمیاد و دلم نمیخواد لحظه های خوبمون با دارا رو اینجا بنویسم. فعلن که اینطوری هستم و شاید باز دگرگون شم. بهرحال همه چیز مطلقن بستگی به حس و حال و درونیات من داره و لاغیر.
دیروز به این فکر میکردم که چقدر ما آدما توی همه چیز محدودیم. البته محدودیم اما اجباری به موندن توی این محدودیت ها نداریم و اگر بخواهیم می تونیم خودمون رو رشد بدیم. مثلن محدودیت در فکرهامون، در نگاهمون به قضایا، در دسته بندی هامون، در نظرهامون، در تصمیم هامون و در شناختن آدما و ...
تصور کنید توی شهر شلوغی مثل تهران هستید و همه هم دارن بد رانندگی میکنن (و البته به نظر هرکسی خودش بهتر از همه عمل میکنه و بقیه دارن بد رانندگی میکنن). خب..توی چنین موقعیتی چند نفر از ما به این فکر میکنیم که آدمایی که توی بقیه ماشین ها هستند، تقریبن و کاملن و قطعن با من فرق دارن و به همین نسبت باید توقعی که ازشون دارم هم متفاوت باشه؟
اون پیرمردی که با سرعت بیست میره، اون خانومه که یهو بی هوا و بدون راهنما می پیچه توی کوچه، اون جوونی که انگار توی میدون جنگه و میخواد همه رو شکست بده، اون اقایی که غرق شده توی افکارش و چراغ که سبز میشه تکون نمی خوره، همه ی اون آدمایی که به نظر ما رفتارشون اعصاب خرد کنه و باید گواهینامه هاشون باطل بشه، واقعن همه ی اونا مثل ما هستند؟ مهم تر از همه آیا همه در مهارت رانندگی با ما یکسان هستند؟ روحیه و رفتار و عکس العمل و تربیت و محیط و استرس ها و غم ها و ادب های مشابهی با ما دارند. یا در مورد مدل ماشین ها.. اگر من یک پراید هاچ بک مدل 75 دارم، آیا هرکسی که ماشینش عین منه می تونه وجه اشتراکی با من داشته باشه؟ آیا کسی که توی بنز یا هیوندا نشسته لزوما با شخصیت و خانواده دار و قابل احترام و مودبه؟
گاهی وقتیکه به این چیزا فکر میکنم و به این همه تفاوت که من ازش غافلم و فقط ساده انگارانه همه رو به یک چشم می بینم، خیلی راحت تر می تونم رفتار آدما و خطاهاشون رو تحمل کنم و نه تنها با بوق زدن و چراغ انداختن و غر زدن و هر چیز دیگه، براشون ایجاد استرس نمیکنم، صبورانه بهشون فرصت میدم یا با ندیده گرفتن کامل، از کنارشون رد میشم و بعلاوه دلم براشون می سوزه از تصور اینکه چقدر ممکنه این آدم غم و استرس و مشکل داشته باشه و یا حتی توی رانندگی ناوارد و تازه کار باشه. من که 20 ساله گواهینامه دارم، نباید نسبت به کسی که 2 ماهه گواهینامه داره صبور و مهربون و باگذشت باشم؟ این جور موقع ها فکر میکنم همه ی آدم ها کودک هستند و کار بدشون رو به حساب دشمنی و پلیدی شون نمیذارم و بخاطر اشتباه شون خیلی راحت می بخشمشون.
در بعضی موارد هم بقیه راننده ها، خیلی می تونن خطرناک باشن. آیا همه ی خلافکارا و شیشه ایها و دزدها و کلاه بردارا توی یه دنیای دیگه زندگی میکنن. آیا ممکن نیست ماشین پشت سریه من یکی از اونها باشه؟
بنظرم باید بیشتر دقت کنیم و نگاه مون رو وسیع کنیم. میتونیم این دید رو به بقیه ی محیط ها هم بسطش بدیم و درست تر به قضایا نگاه کنیم.