هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

ما جا خوش کرده ایم یا...


گفته بودم این مدت بیشتر دلم میخواد خونه ی خودم باشم. منتها موضوع اینه که چون خونه مون تلفن نداریم در نتیجه منم اینترنت ندارم. سیم کارت ایرانسلم رو هم گم کردم و نمی تونم با مودم وایرلسم آنلاین بشم. این هفته دیگه یک خط تلفن خریدم و گفتن ظرف یک ماه میان وصلش میکنن. اما بازم موضوع اینه که اواخر آبانماه مدت اجاره خونه مون سر میاد. و اما موضوع سوم اینه که ما نمیخواهیم که از این خونه پاشیم که خب! یعنی اصلن شرایطش رو نداریم.

اون هفته بجای صاحبخونه، زنش زنگ زد که شوهرم ولایت خارجه است و منم اومدم ایران تکلیف مستاجرامون و خونه هامون رو معلوم کنم و بازبرگردم. گفتم چه حرفا میزنین! شما که پولدارین، نیازی به این پولا ندارین. گفت نه بابا!‌ خودمم مستاجرم. گفتم بعله خب همه ی پولدارا مستاجرن؛ منتها توی پنت هاوس! شوهر شما رو که ما هر دفعه دیدیم یا با بنز اومد و یا با لامبورگینی.

بهش گفتم پارسال هم صاحبخونه ی قبلی مون گفت شما پانشین، منم زیاد نمیکنم. منتها ما نمیخواستیم و برامون سخت بود اجاره بدیم که پاشدیم. دارا گفت من از این خانومه میترسم؛ اگر شوهرش بود راحت تر بودم. اصلن از طرف شدن با زنها توی اینجور قضایا خوشم نمیاد. یکبار هم که دارا با خانومه حرف زد به دارا گفت ما بیشتر روی پول کرایه ماهانه حساب کردیم و پول پیش نمی خواهیم. بدبختی!!!

خلاصه که ما روی سایت دولت خوندم اجاره بها باید بین 5 تا 7 درصد اضافه بشه. از هر بنگاهی هم که پرسیدیم گفتن قانون امسال ما 9 درصد هستش ولی همه ی بنگاه ها این رو هم گفتن که حرف اول و آخر رو قانون دل صاحبخونه میزنه و همه چیز بستگی داره به اینکه صاحبخونه عشقش چی باشه.

بهرحال بنظرم دو طرف باید با هم راه بیاییم. چون پاشدن ما به ضرر صاحبخونه هم هست. باید طی یک ماه پول پیش رو آماده کنه و تازه دنبال یک مستاجر جدید هم باشه. ببینم خدامون چه برنامه ای برامون داره.

فعلن که دارا جان دوبای تشریف دارن. امروز ساعت 7 صبح اومد پیشم. نیم ساعت بیشتر نموند چون با تاکسی اومده بود و تاکسی دم در منتظر بود. اومده بود با من خداحافظی کنه. ساعت 11 پروازشون بود و یک نمایشگاه نمیدونم چی توی دوبای هست که اداره شون فرستاده همه شون رو اونجا. شنبه هم برمیگرده انشالله. دوشنبه هم به امید خدا آن دیگری میره شهرستانات چون والدینش دارن میرن مکه.

یک کامنتی داشتم از خانومی به اسم ناهید که: "هر وقت  نوشته هاتون رو می‌خونم خیلی‌ خیلی‌ از آرامشی که در گفتن از خانوم دیگر دارین تعجب می‌کنم و ذهنم حسابی‌ درگیر میشه. یکبار به خاطر دل‌ من هم که شده بگین چه جوری انقدر با این مساله که پای زن دیگری هم در میانه راحت برخورد می‌کنین؟ هیچ وقت وقتی‌ با شوهرتون نیستین، فکر نمی‌کنین که الان ایشون چه کاری میکنن و چه روابطی با خانومشون دارن؟ کاش یک بار میگفتین".

یعنی من قبلن در این مورد چیزی نگفتم و یا از نوشته هام معلوم نیست؟ اگه نگفتم بعدن میگم الان که دیگه خسته شدم از نشستن اینجا.