1...2...3
1...2...3
صدا میاد؟ من کجام؟ اینجا کجاست؟ هلوووووو!!!!! انی بادی؟ نو بادی؟؟؟؟؟؟؟
مثل اینکه بالاخره من سر و کله ام این طرفا پیدا شد. عوامل زیادی دست به دست هم دادن برای نبودن من در اینجا. دسترسی نداشتنم به اینترنت اول از همه و در کل دلزدگیه خودم از نوشتن بعد از اون مزاحمت های کذایی و درخواست دارا برای رمزدار نوشتنم و ... اما قول میدم که یه روزی بالاخره میام و ثابت میچسبم به وبلاگم و تکون هم نمیخورم.
هنوز تکلیف خونه مون معلوم نشده. انقدر هم که گشتیم حالم از هرچی خونه است بهم میخوره و دست و دلم دیگه به هیچ کاری نمیره. دارای عزیزم در نهایت مهربونی گفت که تو لازم نیست کاری کنی و من با موتور میرم که توی ترافیک هم نمونم و خونه ها رو می بینم و اگر خوب بود تو رو هم می برم که ببینی. ولی برف و بارون کار و بارش رو کساد کرد. البته شنبه یه خونه رفت دید که خیلی مناسب بود و خیلی خوشش اومده بود و دیگه ما هم امید بستیم به همون خونه اما باز یه مشکلاتی دراومد و نشد که بشه که صاحبخونه تازه خریده و هنوز مالکیتش مشکل داره و این حرفا.
آهان گفته بودم که ما اصلن قصد جابجایی نداشتیم و میخواستیم بهر قیمتی که شده توی همین خونه بمونیم. اما مگر مهمه که ما چه تصمیمی داشته باشیم؟ ارباب صابخونه است! تصمیم فرمودن بفروشن و به ما گفتن خدافظ.
داداشم هم میگه این همه پول پیش خونه ندین چون این کار عاقلانه نیست و فقط کمک به صاحبخونه است نه به شما. میگه یک سال سختی بکشین و جای دور و کوچیک هم که باشه بشینین ولی در عوض پولاتون رو جمع کنین و یه جایی رو بخرین. نمیدونم. فعلن که مطلقن بی تکلیفیم.
یه آبدارچیه توپوله تورک داشتیم که دیروز مرد. توی اداره سکته زد بنده ی خدا. مراسم ختمش فرداست و احتمالن با دارا میریم چون دارا هم میشناختش و زمانی همکارش بود.
غیر از این هم همه چیز فعلن آروم و روزمره است الحمدلله و منم خوبم و بزودی میام انشالله.