هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

هم و ازواجهم

آنها و همسرانشان در سایه ‏هاى قصرها و درختان بهشتى بر تخت‏ها تکیه کرده ‏اند / یس:56

روزهای غم آلود...


ماه صفر ماه سختی بود. لحظه شماری می کنم زودتر تموم بشه. پدر دوستم ماریا و پدرزن برادرم هر دو فوت کردن. مرگ پدر ماریا خیلی ناگهانی بود و خیلی روم تاثیر گذاشته و هنوز توی شوک هستم. بخصوص که اغلب لحظه به لحظه کنار ماریا بودم و انگار مرگ و عزا و تدفین بابای خودم برام تکرار میشد.

غیر از اینها دارا هم برای اربعین ده روز رفت شهرستان و دیروز برگشت. من خیلی ازش دور شده بودم این مدت و مدام به مرگ و زندگی و آدم ها فکر می کردم و انگار دیگه دارا برای من وجود نداشت. دیروز خیلی اصرار کرد تا حاضر شدم ببینمش و دوباره قبولش کنم.

حسینم روز به روز بزرگ تر و با مزه تر میشه. هر روز هم بیشتر به من وابسته میشه. تازگیا وقتی میاد توی بغلم همچین خودشو می چسبونه که دلم ضعف میره و میخوام درجا بیوفتم و براش بمیرم.

دیروز دارا ساعت 2 اداره رو ول کرد و اومد دنبالم و با هم رفتیم بیرون. بعد منو رسوند به حسین و خودش رفت یک سر به مامانش زد چون ده روز تهران نبود و از مامانش هم خبر نداشت و شب دوباره برگشت خونه پیش خودمون.

حسین که باباییش رو دید چنان نگاه عاشقانه ای دوخته بود بهش که هیچ جوری نگاهش از روی صورت دارا کنده نمی شد. میگم آخه وروجک مگه تو انقدر حالیته که اینطوری زل میزنی؟!

شبم سه تایی با هم روی تخت خوابیدیم. گاهی برای حسین تشک میندازم روی زمین و کنارش دراز میکشم تا خوابش ببره. ولی این ده روز که باباییش نبود دیگه خیلی به من وابسته شده و اگر از کنارش بلند شم اونم بیدار میشه و باید وقتی خوابیده یا در حال شیر خوردن باشه و اگر هم شیر نمی خوره باید دستش روی سینه ی مامانی باشه.

خلاصه که دیشب من وسط خوابیدم و حسین یه طرفم و دارا یه طرفم و کلی از خدا تشکر کردم که این نعمت رو به من داده تا بتونم بین کسایی که بیشتر از هر کسی توی دنیا دوسشون دارم بخوابم و صدای منظم نفس هاشون رو توی خواب گوش کنم. مثل دیوونه ها واسه خودم از لذت می خندیدم.

این اواخر مشغول خوندن کتابی بودم به اسم: شاه بی شین. کتاب خیلی خوبی بود و بسیار از خوندنش لذت بردم. نویسنده قلم بسیار زیبا و شیوایی داره و کاملن آدم رو میبره توی جریان زندگی دیکتاتور محمدرضای پهلوی، از کودکی تا مرگ. خیلی جالبه که به زبان دوم شخص هم کتاب نوشته شده. یعنی کتاب خطاب به محمدرضا و بعضی جاها هم خطاب به فرح پهلوی هستش. انگار که داره زندگی خودشون رو برای خودشون تعریف میکنه. توصیه میکنم بخونین. کتاب خوبیه.

 

شاه بی شین

نویسنده: محمدکاظم مزینانی

انتشارات: سوره مهر

این رمان از بیماری شاه آغاز می‌شود و سپس با نگاهی به گذشته، از کودکی تا لحظه مرگ محمدرضا را روایت می‌کند. راوی این اثر داستانی از زاویه دوم شخص به روایت داستان می‌پردازد و از همان ابتدا یکسان‌انگاری بین مخاطب و فضای داستان ایجاد می‌شود.

داستان، منطبق با نگاه و موقعیت روانی شاه و همسرش، جریان می‌یابد. داستان از نگاه شاه که در بستر بیماری خوابیده، جریان می‌یابد و این خود، یک موقعیت روانی می‌آفریند.

 

نزدیک به نیمی از رمان «شاه بی‌شین» را الکساندر آندروشکین به روسی برگردانده و در مجله «ادبیات خارجی» به چاپ رسانده است. ترجمه روسی «شاه بی‌شین» در شماره اکتبر 2012 این مجله در صفحات 3 تا 143 منتشر شده‌ است. آنطور که سایت سوره مهر گزارش داده، مجله «ادبیات خارجی» نزدیک به پنجاه سال قدمت دارد و از بیست سال پیش به این سو آثاری از ادبیات مهم جهان را به روسی ترجمه و منتشر کرده است.

داستان از جایی شروع می‌شود که شاه ایران در اتاق عمل، زیر تیغ جراحان، قرار دارد و از کبد و لوزالمعده نمونه‌برداری می‌شود. سرطان در ناحیه شکم پیش‌رفته و قسمت‌های زیادی را گرفته است. حالا زندگی محمدرضا پهلوی از آغاز تا آن لحظه بازگو می‌شود. از زمانی که کودک است و شاهد خروج پادشاهان قاجار از قصرهایشان و جانشین شدن پدرش، رضاشاه، و بقیه اعضای خانواده در این قصرهاست.


پدرش او را برای ادامه تحصیل به سوئیس می‌فرستد تا وقتی جانشین او و شاه ایران می‌شود تحصیلات و تربیت اروپایی داشته باشد. بعد از پایان تحصیلات با فوزیه، که خواهر پادشاه مصر است، ازدواج می‌کند و فوزیه به جای پسری که بتواند وارث تاج و تخت باشد شهناز را به دنیا می‌آورد. وقتی رضاشاه تبعید می‌شود، خواهر همزاد شاه ـ اشرف ـ در امور مملکت دخالت می‌کند.

فوزیه از این آشفتگی‌ها خسته می‌شود و به مصر می‌رود و دیگر برنمی‌گردد. خواهر بزرگ شاه، ثریا، دختر دو رگه بختیاری ـ آلمانی را به شاه معرفی می‌کند. مراسم ازدواج برپا می‌شود. ولی ثریا نازاست و شاه طلاقش می‌دهد. دخالت خارجی‌ها خصوصاً آمریکا در مسائل ایران شاه را مردد می‌کند؛ اما چاره‌ای جز همکاری ندارد.

شاه در خانه دخترش، شهناز، فرح را می‌بیند و از او خواستگاری و با او ازدواج می‌کند و صاحب چهار فرزند می‌شود. فرح در بسیاری از امور اجتماعی و فرهنگی و سیاسی فعالیت می‌کند. مسائل و مشکلات داخلی و خارجی کشور، ارتباط با کشورهای خارجی، دخالت بیگانگان، بیشتر شدن ناآرامی‌ها، گسترده شدن اعتراضات، ایجاد مقدمات انقلاب در این رمان به ترتیب بیان می‌شود؛ فرار شاه و خانواده‌اش از ایران، پیروزی انقلاب در ایران، بیماری شاه، مرگ او، و پایان رمان...