-
اشتباهات هوویی
جمعه 6 مرداد 1391 02:41
اصلن به این حرفا نیست. اشکال زندگیتو توی خودت پیدا کن! همه مون! اینکه پری تو خوبی، پری تو بدی، من هوو دارم، تو هوو نداری، من زن اولم، تو زن دومی و ... همه ش بهانه است عزیزم! همه چیز بستگی به نگاه ما به زندگی داره. خوشبختی ما توی نگاه ماست. البته عناصر عذاب آور و آزارنده هم توی همه ی زندگی ها هست که لزوماَ هم هوو...
-
مامان پری
یکشنبه 1 مرداد 1391 11:20
روزگاری بود که مهم ترین نقش من توی زندگیم و برجسته ترین تصوری که خودم از هویتم داشتم، "زن دوم بودن" بود. حالا ولی اون سالهای تلخ و شیرین گذشته. حالا من یک زن متفاوت هستم. الان نقش مادر بودنم برای خودم خیلی پررنگ تره. برای دارا همونی هستم که بودم و خودمم سعی میکنم همونی باشم که بودم. هرچند پسر ما از اون بچه...
-
پری و دارا و نی نی گولو
دوشنبه 15 خرداد 1391 09:24
-
بودن یا شاد بودن...مسله این است
شنبه 16 اردیبهشت 1391 10:06
میخواستم بنویسم هوو داشتن اصلا خوب نیست. بعد با خودم فکر کردم این جمله چندان هم درست نیست. باید بنویسم هوو داشتن 50 درصد خوب نیست و 50 درصد خوبه. شاید مثل خیلی چیزای دیگه. شاید یک زن بدون هوو مشکلاتی با خانواده شوهرش داشته باشه که با هیچ هوویی قابل مقایسه نباشه! یا حتی مشکلاتی با خانواده ی خودش یا مشکلات مادی و یا...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 7 فروردین 1391 10:01
اسم خودم رو گذاشتم پری تک بُعد بین! همینجوری روی خودم اسم گذاشتم دیگه. چون یه چیزی میوفته توی کله ام و دیگه هی انقده توی کله م وول میزنه تا خودش خسته بشه یا یه چیز دیگه بیاد جاشو بگیره و هی وول بزنه به جاش. یه فکر، یه تصویر، یه خاطره، یا هرچی.. بیشتر از همه آخرین تصویری که از دارا دیده باشم توی مغزم وول میزنه. چند...
-
روزهای هوویی
دوشنبه 3 بهمن 1390 11:14
بعضی از خواننده های مهربون، از طریق کامنت یا مسنجر پیگیر شدن که ای بابا کجایی پری ؟! گفتم مهرشون رو بی جواب نذارم و بنویسم. در حال حاضر کمی ناخوش هستم و فکر میکنم در آستانه ی سرما خوردن باشم. هنوز خونه نگرفتیم و از آبانماه تا حالا خونه ی مامانم هستم و در واقع توی یک اتاق زندگی می کنیم. مامانم خیلی از این وضعیت راضیه....
-
ما سه نفر...
یکشنبه 11 دی 1390 01:48
روز اول که این وبلاگ رو شروع کردم، توی اولین پست نوشتم : اسم من پری است، اسم شوهرم دارا . من همسر، زن و زوجه دوم دارا هستم. همسر رسمی، عقدی، دائمی اما... پنهونی ! من عاشق دارا هستم . دارا هم عاشق منه. سال٨ ۵ آشنا شدیم و توی همون سال هم عاشق شدیم و دیگه بهم گره خوردیم و سال ٨٨ هم عقد کردیم . اسم من پری است. من تنهام به...
-
26آذر1390
شنبه 26 آذر 1390 03:25
برای دریافت رمز از طریق یاهو چت بهم خبر بدین. فقط در زمانی که آنلاین هستم. آفلاین نمی بینم: pari_email
-
هوو کشون
دوشنبه 21 آذر 1390 01:59
از همه چیز، از کامپیوتر، از گریه، از خستگی چشمام درد می کنه. چند شب پیش خواب بدی دیدم. یک خواب خیلی خیلی بد که وقتی یادم میوفته دوباره هی حالم بد میشه. نصف شبی پاشدم و دلم رو گرفته بودم و دولا دولا دور اتاق می چرخیدم و هق هق و هی ناله میزدم: دارا دارا ... دارا دارا ... خوابم رو برای هیچکس تعریف نکردم. فقط بلافاصله...
-
اثبات عشقه سه طرفه!!!
سهشنبه 8 آذر 1390 04:39
مینا برام نوشته: "لطفن هی حرفا و اس ام اس ها و فحش های اون دیگری رو مرور نکن توی ذهنت...چه فایده داره جز اینکه میریزه تو رو به هم"؟ این دقیقن کاریه که من تمام دیشب شدیداً بهش مشغول بودم. یعنی از 7 شب تا 8 صبح. دیشب دارا ساعت یک ربع به 7 اومد پیشم و 7 هم رفت. گفت شب قبل که رفتم فرودگاه دنبالشون، تا 2 صبح...
-
هوو بودن...هوو داشتن...
دوشنبه 7 آذر 1390 02:44
نه نه نه! اشتباه نکنین! فکر نکنین همه چیز به خیر و خوشی تموم شده ها. بعد از اونکه اس ام اس های آزارنده ادامه پیدا کرد، من از یکشنبه موبایلمو خاموش کردم. از دارا هم بی خبر بودم و باهام تماس نمیگرفت اونم. تلفن خونه ی مامانم هم شانسی توی این دو روزه قطع شده بود. یعنی احتمال اینکه دارا نمی تونه با گوشیه خاموشه من ارتباط...
-
دیوانه بازی
شنبه 28 آبان 1390 12:42
دیوانه بازی اسم یکی از کتاب های کریستین بوبن بود. ولی الان اسم این پست من هم هست. کتاب های بوبن عین زندگی و عشق و آرامش هستن. انقدر دنبال کتاباش بودم که از بعضی کتاباش چند تا ترجمه مختلف خریدم! اولین کتابی هم که ازش خوندم رفیق اعلی بود. درباره ی فرانچسکوی قدیس . همون که یک فیلم هم ازش ساختن: برادر خورشید خواهر ماه ....
-
عید شما مبارک
سهشنبه 24 آبان 1390 11:12
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب و ابنائه المعصومین خونه ی مامانم. کامپیوترم رو هم آوردم اینجا و کنار هال پهن کردم. هم تی وی میبینم و هم به کامپیوترم ور میرم عینهو لب تاپ و هم میخوابم و هم میخونم و ... همین که کامپیوترم رو راه انداختم اولین کاری که کردم این بود که برای سیصدمین بار فیلم "...
-
میان وعده
سهشنبه 17 آبان 1390 05:00
1...2...3 1...2...3 صدا میاد؟ من کجام؟ اینجا کجاست؟ هلوووووو!!!!! انی بادی؟ نو بادی؟؟؟؟؟؟؟ مثل اینکه بالاخره من سر و کله ام این طرفا پیدا شد. عوامل زیادی دست به دست هم دادن برای نبودن من در اینجا. دسترسی نداشتنم به اینترنت اول از همه و در کل دلزدگیه خودم از نوشتن بعد از اون مزاحمت های کذایی و درخواست دارا برای رمزدار...
-
ما جا خوش کرده ایم یا...
چهارشنبه 20 مهر 1390 11:25
گفته بودم این مدت بیشتر دلم میخواد خونه ی خودم باشم. منتها موضوع اینه که چون خونه مون تلفن نداریم در نتیجه منم اینترنت ندارم. سیم کارت ایرانسلم رو هم گم کردم و نمی تونم با مودم وایرلسم آنلاین بشم. این هفته دیگه یک خط تلفن خریدم و گفتن ظرف یک ماه میان وصلش میکنن. اما بازم موضوع اینه که اواخر آبانماه مدت اجاره خونه مون...
-
پرفیوم اند لاو
جمعه 15 مهر 1390 05:36
اون شب که دارا دیر کرده بود، درست حدس زدم و رفته بود گلفروشی. وقتی رسید خونه ی مامانم، من خونه نبودم و رفته بودم خونه ی خواهرم. البته مامانم و خواهرم همسایه دیوار به دیوار هستن. مامانم زنگ زد به گوشیم که پری خانوم بیا آقا دارا اومده. وقتی رفتم خونه مامانم، دارا یک سی دی از توی ماشینش آورده بود و گذاشته بود و حین پخش...
-
حس لزجیدگیزاسیونیسم
دوشنبه 4 مهر 1390 08:40
همونطور که انتظار داشتم اون سه روز تعطیلی، دارا در کل در عدم بسر برد برای من. همه ی سهم من یه اس ام اس عاشقانه ی ظهر جمعه بود. فردای تعطیلیا یعنی دیروز یکشنبه هم تا 7 شب هی کار و جلسه و کار و جلسه و کار و جلسه و حتی نتونستم بعد از این مدت دوری و فراق، باهاش تلفنی حرف بزنم. ساعت 7 و نیم اومد خونه مامانم و قبلشم من کلی...
-
پری کوچک غمگین
جمعه 1 مهر 1390 06:32
امسال شد 4 سال که بابایم مرده. 28 شهریور... دوشنبه مامانم شام پزوند و به همه بچه هاش گفت بیان. دسته جمعی برای بابا قرآن خوندیم. داداشم و دارا یم و بقیه پسرها بلند خوندن و ما هم آهسته همراهشون. دلتنگم. اما نمیدونم یعنی چی، یعنی چمه، دلم میخواد از خوده خوده خوده خودم بنویسم، از توی دلم و ته دلم... دلتنگ خودمم، دلتنگ...
-
پری بدون دارا:(
شنبه 26 شهریور 1390 09:03
-
لذت های دنیوی
پنجشنبه 10 شهریور 1390 02:40
سلام این مدت خیلی حس نوشتن نداشتم... یعنی حس که داشتم و تقریبن هر روز تصمیم هم داشتم برای نوشتن ولی انرژی نداشتم. نه فقط نوشتن که انرژی هیچ کاری رو نداشتم. البته خودم می دونم که در کل آدم تنبلی هستم و هرگز نمی خوام همه ی غر و ناله هام رو سر ماه مبارک رمضان مهربون بزنم که تازه این همه منو گرفت توی بغلش و هی نوازشم کردم...
-
تحت تاثیر بودن
سهشنبه 25 مرداد 1390 02:00
کسی هست که دلش بخواد تحت تاثیر باشه؟ اونم تحت تاثیر چیزی که بدش میاد یا اصلن نمیدونه چیه! این مطلب رو بخونید: ترول (Troll) یک اصطلاح اینترنتی است و به کسانی اطلاق میشود که در جوامع آنلاین مثل فرومها یا بخش کامنتهای یک سایت، پیامهایی بیربط، ناراحت کننده و فتنه آمیز ارسال میکنند با این هدف اصلی که بقیه را وادار به...
-
زن بودن و حس مردونه
جمعه 21 مرداد 1390 04:00
سلام چقدر الان هوا نصفه شبه و چقدر من هنوز دلم نمی خواد بخوابم. ساعت 3 و 10 دقیقه بامداد رو نشون میده... امروز از دارا پرسیدم من خیلی خوشحالم اما تو تا صد سال دیگه هم نمی تونی حدس بزنی چرا... خودم سریع توضیح دادم: ولی شاید اگه صد تا مورد رو نام ببری بتونی حدس بزنی!! از این خوشحالم که الان توی اوج گرما و داغون ترین...
-
قسمت ششم
دوشنبه 17 مرداد 1390 02:40
نوشتم که کاملن یک آدم مسخ شده بودم و بدون اینکه بفهمم توی داستان هایی که آدما برام می نوشتن، نقش بازی می کردم. قبل از عقد یک سفر با خانواده ام رفتیم شهرستان و طی اون سفر یک روز ناهار رفتیم خونه ی بابای پسره. خونه شون توی یکی از شهرهای کوچیک اطراف بود که با تاکسی 2 - 3 ساعت توی راه بودیم. چه عذابی بود برام اون مسیر......
-
سین جیم
دوشنبه 10 مرداد 1390 12:00
سلام تبریک میگم. در کل دیگه! همین جوری واسه دور هم بودن! ماه مبارک رمضان هم که نیامده هنوز که تبریک بگم ولی ماه رمضان فرداتون هم مبارک! شما خوبین؟ باید به عرض برسونم که نه پری دیوونه شده! نه وبلاگ افتاده دست یکی دیگه! نه قصد سنجش میزان بی جنبگی برخی دوستان رو داشتیم (چون قبلن اثبات شده!!) و نه شما به آرزوتون رسیدین و...
-
مسافر و مسافر
سهشنبه 4 مرداد 1390 04:41
وقتی حرف صحن و گنبده جنون دلم صـــد در صـــده یه پای دلم تو کربلا یه پای دلم توی مشهده ... تو روضه ات ناز به جنت می کنم چیه از این بالاتر در تو من حقّ زیارت می کنم چیه از این بالاتر با حسین حسین عبادت می کنم چیه از این بالاتر ...
-
عاقبت عاشقی
جمعه 24 تیر 1390 02:00
امروز جمعه است...هفته ی پیش حدوداً همین موقع ها بازم جمعه بود و روز بدی برای من و دارا بود..گاهی چند تا حس و حال و موضوع بی ربط و با ربط از چهار گوشه ی دنیا جمع میشن و وقتی به هم میرسن، یه ترکیب عجیب و غریب و نادر می سازن و درجه ی تب و هیجان تند تند تند میره بالا و خیلی ناگهانی و غافلگیرکننده میرسه به نقطه ی انفجار و...
-
اسنپ شات
شنبه 11 تیر 1390 01:03
سلام؛ پارسال دوست امسال آشنا و از این حرفا. من که خوبم و شما هم اگه یه کم دقت کنین می بینین هیچ دلیلی برای خوب نبودن تون وجود نداره و نتیجه میگیریم که شما هم خوبین. الحمدلله رب العالمین. این روزها مدام توی فکر پیدا کردن یکی از دوستام هستم. البته ربطی به وبلاگ و اینترنت و این حرفا نداره. نظرات رو هم که بستیم و نون خیلی...
-
من منهای دنیا و آدما
یکشنبه 29 خرداد 1390 02:02
چند هفته قبل از شروع ماه رجب به پسر خواهرم سفارش کرده بودم که: علی جان! اگر امسال ثبت نام کردی برای اعتکاف ، اسم منو هم بنویس. خیلی حس خاصی نداشتم؛ اما فقط به دلم افتاده بود که امسال اگه بشه برم. ماه رجب شروع شد و یک هفته قبل از شروع مراسم، اس ام اس فرستادم برای علی که: پری : سلام علی جونم قوربونت برم الهی عیدت مبارک!...
-
این همه کودک...
چهارشنبه 25 خرداد 1390 12:46
سلاملیکم چن وقت بی خبر بودین!!! کجا بودم؟ چه خبرا؟ چطورم؟ الحمدلله رب العالمین من خوبم و ما خوبیم و روزهای عادی و بدون ماجرایی رو پشت سر میگذاریم و سعی می کنیم از روزهای طلایی ماه رجب استفاده کنیم. توی پست قبل نوشته بودم که در یک رکود نسبی به سر می برم و خیلی حس نوشتن ندارم و هنوز هم همونطورم. از طرفی هم دیگه خیلی دلم...
-
همسر سوم
دوشنبه 16 خرداد 1390 10:55
دیدین چی شد؟ دیدین بیچاره شدم؟ دیدین شما راست میگفتین؟ دیدین سرم به سنگ خورد؟ دیدین شما بر حق بودین؟ دیدین همه رویاهام خراب شد؟ دیدین روزای خوشم تموم شد؟ چقدر دیوونه بودم که به حرف شماها گوش ندادم! چقدر احمق بودم که فکر کردم منم اندازه ی شماها شعور تصمیم گیری دارم. چرا حماقت کردم؟ چرا به توصیه های دلسوزانه ی شماها عمل...